گیرم
تمام فصلها تابستان
و تمام روزها پنجشنبه
و تو هم در گرما گرم ظهر
از خیابان سنگتراشان
نفس نفس
بلوک به بلوک آمدی
و هی خیره شدی
به پلاک سنگی نشانیام
چه فایده
من که گم شدهام
پشت سنگچینهای ابدی
و نمیتوانم
کنار خستگیات بنشینم
دلم میخواهد همین حالا
همین لحظه که بغض کردهام
میان چشمانم مینشستی
و میگفتم چه دیر کردی
و های های از ذوق گریه میکردم.
"هوشنگ رئوف"
برگرفته از سایت:
پ.ن: چقدر تلخ بود این شعر!
سلام
وبلاگ زیبایی دارید...
لطفا مارو لینک کنید ودر قسمت تبادل لینک اعلام فرمایید تا شما نیز لینک شوید.
یک تلخی شیرینی توی شعر موج میزد!
خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی ... :(
ای زلف یار ، سخت پریشان و درهمی
دست بریده ی که ، تو را شانه می کند؟
"صائب تبریزی"
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچکس نیست!
"فروغ فرخزاد"
هوای فتح توام بود و تار و مار شدم...
حسین منزوی
دلم می خواست همین حالا
همین لحظه که بغض کرده ام
میان چشمانم می نشستی
و می گفتم : چه دیر کردی.
تلخ و زیبا . !