کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

هیچ چیز این شهر، تو را از من کم نمی‌کند

نگو هنوز دست‌هایم برای گرفتن زندگی کوچک‌اند. برای این «فرصت بزرگ» به اندازه‌ی کافی بزرگ شده‌ام. شب‌ها این را بهتر می‌فهمم. وقتی زندگی سبک می‌شود و من و این روح بیقرار بهتر با هم کنار می‌آییم. انگار در سیاهی شب، همه‌ چیزهای پیش پا افتاده محو می‌شوند. شاید این تویی که با عصای جادویی‌ات آن‌ها را مثل سنگریزه‌هایی بی‌مقدار به کناری می‌اندازی

همیشه جایی من و تو به نقطه‌ی تلاقی می‌رسیم. کف دست‌هایمان را خوب نگاه کنی، پیداست. یک جایی خطوط رنگ پریده‌ی دست من با دست‌های تو پررنگ می‌شوند.
-
دوباره؟ دوباره زمستان؟ دوباره دی ماه؟
نه، چیزی نیست. نمی‌دانم زمستان چه خوابی برای ما دیده اما این را می‌دانم
هیچ چیز این شهر
تو را از من
کم نمی‌کند
شهری که از تو
پر شده
در تو
گم شده
و همیشه
جایی که به آن عادت نداشته‌ایم
خطوط دست‌‌هایمان را
به هم رسانده.

 

به قلم: لیلا خجسته راد

دی ماه 1391

http://artia.persianblog.ir/

نظرات 5 + ارسال نظر
حمیدرضا جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ق.ظ http://hamidreza518.rozblog.com

سلام وبت خیلی قشنگ بود من یه وبلاگ دارم میخوام تو بیا ی عضو بشی حتما ها یادت نره منتظرت هستمhamidreza518.rozblog.com

شبیه خودم یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:23 ب.ظ http://artia.persianblog.ir

نه، هیچ چیز این شهر تو را از من کم نمی کند...
چه قدر دوست داشتم این رو...

Aseman شنبه 7 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:25 ب.ظ http://mosaferejade.blogfa.com

فقط یک شب٬یه شب٬تنها واسه من
خدایـــی کــــــن نـذار بغضم بگیــــــره
نذار باور کنــــــم اونی که می خـوام
تو دل میمونـــــه و از دیـــده میــــــــره
...
فقط یـــــک شب بــــذار آسـوده خاطر
سرو رو شونــــــــه ی بالــــــش بذارم
دلـــــم خوش باشه اون دستامو داره
دلـــم خوش باشه اون دستاشو دارم

نـــذار هــرگــــــــز بفهمم بودن مـــــن
فقط پر کـــــردن تنـهاییـــاشــــــــه...
چشامــــــو وا نکن رو بـــــــه حقیقت
دروغــــــــــه هر چی دنیا گفته باشه

از ایــــــن تردید طولانی کلافــــــم ...
شبــــا کارم شده رویــــــا ببـــــــافم
چه دردی داره وقتی باورم شــــــــــه
کنـــــــار اونکه میخوامش اضافـــــــم

نه ایــــــن روزای من دیــــــــدن نداره
هوای نـــــــارسش چیـــــــــدن نداره
نذار از حــــــــال من مـــــردم بپرسن
که حــــــــال مرده پرسیـــــــدن نداره

تو هر برگ نگاهش میشــــــه فهمید
نه تصویری ازم مونده ٬نه یـــــــــادی
اگـــــــه دل کندنش از من گناهـــــــه
چـــــــرا دل بستنو یــــــادش ندادی؟

چـــــــرا هی دستشو رو میکنی تو؟
واســـــــــم حتی دروغاشم قشنگه
نمیدونی چه تلخه لحظه هایــــــــی
که چشمم رو به در٬گوشم به زنگه

نمیدونـــــــی چه تلخه لحظه هایی
که ساعت پـــــــــای چرخیدن نداره
و بهتر دیگـــــه از حالم نپرســـــــی
کـه حـــــال مرده پــــرسیــدن نداره ...

راحیل پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:50 ب.ظ http://roz32.blogfa.com

مثلــ

برفــ های سفید گوی شیشــه ای

عجیبــ بر دل می نشینی..

راحیل پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:49 ب.ظ http://roz32.blogfa.com

خوشبختی شاید

میانــ عطر دارچینــ

در چای دونفره باشد..

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد