کوهساران مرا پر کن، ای طنین فراموشی!
نفرین به زیبایی _آب تاریک خروشان_ که هست مرا فرو پیچید و برد!
تو ناگهان زیبا هستی، اندامت گردابی است
موج تو اقلیم مرا گرفت
تو را یافتم، آسمان ها را پی بردم
تو را یافتم، در ها را گشودم، شاخه ها را خواندم
افتاده باد آن برگ، که به آهنگ های وزش هایت نلرزد!
مژگان تو لرزید، رویا در هم شد
تپیدی: شیره ی گل به گردش در آمد.
بیدار شدی: جهان سر بر داشت، جوی از جای جهید.
به راه افتادی : سیم جاده غرق نوا شد
در کف توست رشته ی دگرگونی
از بیم زیبایی می گریزم، و چه بیهوده: فضا را گرفته ای
یادت جهان را پر غم می کند، و فراموشی کیمیاست.
در غم گداختم، ای بزرگ، ای تابان!
سر بر زن، شب زیست را در هم ریز، ستاره دیگر خاک!
جلوه ای، ای برون از دید!
از بیکران تو می ترسم، ای دوست! موج نوازشی.
از: سهراب سپهری
از مجموعه: آوار آفتاب
-----------------------------------------------------------
پی نوشت:
برخی اشعار منتشر شده ی سهراب در اینترنت ایراد تایپی دارند و این حتی در مورد سایت رسمی سهراب سپهری هم صدق میکند! جالب اینکه اکثر وبلاگها و سایتها هم بدون اینکه دقت کرده و یا احساس وظیفه کنند، شعر را به همان صورت و با همان ایراد تایپی در سایتشان قرار میدهند.
بعنوان مثال در سایت سهراب، این بخش از شعر:
((نفرین به زیبایی _آب تاریک خروشان_ که هست مرا فرو پیچید و برد!))
کلمه «پیچید» به صورت «پیچد» آورده شده و در کمتر سایت یا وبلاگی این مورد اصلاح شده.
امروز به همین بهانه به یکی دو شعر دیگر از سهراب هم سر زدم (در وبلاگ خودم) و ایراد تایپی یا املایی شان را رفع کردم.
کما اینکه گاهی اوقات یک ایراد تایپی ساده، خواننده را از درک مضمون اصلی شعر و یا آن مصرع باز داشته و یا لااقل از زیبایی شعر میکاهد.
از دوستان عزیز تقاضا دارم از کنار ایرادهای تایپی و یا نوشتاری در شعرها به آسانی نگذرند و حتما حتما در این وبلاگ اینگونه مشکلات و یا کمی و کاستی ها را گوشزد کنند تا اصلاح شود. با سپاس
بسیار زیبا بود...مثل همیشه قشنگ و دلنشین ...خسته نباشید.../
بسیار زیبا! درود بر شما
از تو براه افتـادم، به جلـوه رنج رسیـدم.
و با این همه ای شفـاف!
با این همه ای شـگرف!
مرا از تو راهی بدر نیست.
زمین باران را صدا می زنـد، من تـو را.
:: سهراب سپهری ::
شب را نوشیده ام
و بر این شاخه های شکسته می گریم
مرا تنها گذار
ای چشم تبدار سرگردان
مرا با رنج بودن تنها گذار
مگذار خواب وجودم را پر پر کنم
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامن بی تار و پود رویاها بیاویزم
سپیدی های فریب
روی ستون های بی سایه رجز می خوانند
طلسم شکسته خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیر مروارید چشم آویخته
او را بگو
تپش جهنمی مست
او را بگو : نسیم سیاه چشمانت را نوشیده ام
نوشیده ام که پیوسته بی آرامم
جهنم سرگردان
مرا تنها گذار.
سهراب سپهری