کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

آدم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند...

آدم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند ، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند.

در لحظه‌ای حساس حرف‌هایی‌ را می‌‌زنیم که شخصی‌ نیاز به شنیدنش داشته.
در یک لحظه ی حساس طوری رفتار می‌‌کنیم که شخص احساس می‌‌کند تمام عمر در انتظار کسی‌ مثل ما بوده!
در یک لحظه ی حساس حضور ما ، وجودِ شخص را طوری کامل می‌‌کند که فکر می‌کند حسی که دارد نامی‌ جز عشق ندارد.
آدم‌ها فکر می‌‌کنند که عاشق شده اند. آدم‌ها فکر می‌‌کنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمی‌‌آورند.

آدم‌ها فکر می‌‌کنند مکمل خود را یافته اند. ... آدم‌ها زیاد فکر می‌‌کنند.
آدم‌ها در
واقع مجذوب ما می‌شوند و پس از مدتی‌ که جذابیت ما برایشان عادی شد ، متوجه می‌‌شوند که چقدر جایِ عشق در زندگی‌‌شان خالیست ... می‌‌فهمند در جستجوی عشق‌های واقعی‌ باید ما را ترک کنند.
تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدم‌ها یاد بگیرند که "عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی" و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان، عشقی‌ را که فکر می کرده اند دارند چه می‌کند با کسانی‌ که حس میکرده اند این عشق واقعی‌ ‌ست.

"نیکی‌ فیروزکوهی"

نظرات 5 + ارسال نظر
هورمان یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:49 ق.ظ

امشب دلم گرفته بود خیلی شعر خوندم تو وبلاگهای مختلف.بیشتر نوشته های خانوم فیروزکوهی رو هم خوندم.هرچند که دنیا رو فقط از یک دید در نوشته هاشون می بینن و تمام نوشته هاشون از هجران و غمش دم میزنه ولی در این نوع سبک نوشتار این نوشته ادمها عاشق ما نمی شوند قویترین کار ایشون بود به نظر من.و یکی از بهترین نوشته ها یی که تا به حال خوندم در این نوع سبک نوشتن

سلام و درود بر شما
بله. متن زیبایی ست.
برقرار باشید

جام امید در همه ایام زهر داشت یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:24 ب.ظ http://www.ghasedakekavir.blogfa.com

خیلی جالب بود

فریبا یکشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:29 ق.ظ

زیر گنبد کبود، دو تا عاشق بودن و کلی حســــود!!!
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات

روی میزت راه می دهی؟

می شود وقتی می نویسی

دست چپت توی دست من باشد؟

اگر خوابم برد

موقع رفتن

جا نگذاری مرا روی میز!

از دلتنگیت می میرم...

وقتی نیستی

می خواهم بدانم چی پوشیده ای

و هزار چیز دیگر

تو بگو

چطور به خودم و خدا

کلافه بپیچم

تا بیایی؟

خنده های تو

کودکی ام را به من می بخشد

و آغوش تو

آرامشی بهشتی

و دست های تو

اعتمادی که به انسان دارم

.

.

.

چقدر از نداشتنت می ترسم..

" عباس معروفی "

سرو شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:51 ب.ظ http://Www.gharargahedelam.logfa.com

سلام.عالی بود و یه جورایی شاید حقیقت!

نیما شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 ب.ظ http://www.dabdabe.com

سلام.

این از اون پیغامهایی نیست که به صورت خودکار توی کامنت فرستاده میشه. نشون به اون نشون که مطلبت درباره عشق تاثیر گذار بود.

همه این مقدمه چینی واسه این بود که سایت دبدبه (www.dabdabe.com) رو بهت معرفی کنم. به گمونم واسه وقت گذرونی بد نباشه. تازه ترین و جالب ترین مطالب روی نت رو می تونی توی این سایت بخونی.

در ضمن از اونجا که به نظر می رسه داری به صورت جدی توی نت فعالیت می کنی، از طرف سایت دبدبه بهت پیشنهاد میدم که اگه دوست داری عضو سایت ما بشی و اونجا بنویسی یا مطالبت رو برای ما بفرستی تا روی سایت دبدبه منتشر کنیم. اینجوری آدمای بیشتری مطالبت رو می خونن

از اینکه لطف کردی و برای خوندن این کامنت وقت گذاشتی ممنونم.
خدانگهدار.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد