پنج بوسه ، برای پنج سر انگشت تو.
می میرم این درنگ را
از انگشتانت بوسه ی سرخ ، فرو می چکد
و تو ، چون موسی ،
از دریا خواهی گذشت
نهی پای و برهنه بازو .
تدبیر می جویم
و این کلاف
بر دیوار اتاقم
تندیسی از
«مبادا» ست.
تو را می جویم ، چونین معجزه ی دستانت
به بارگاهت
که مرا بارده
که هیچ چیز ، چیزی به زیبایی تو نیست
و زیبایی تو ، هیچ چیز را نمی ماند
مرا بخوان
به تبرّک معجزه ات.
"فرخ تمیمی"
تندیسی ..............
فرخ جان
یادت بخیر
وقتش نبود که آبت ببرد و خوابت
خیلی عالی بود.
معجزه درست توهمین لحظست وقتی که اینجام .وقتی اشک امان نمیده ,دوست داره زمان برگرده
اگر میشد صدا را دید
چه گلهایی!
چه گلهایی!
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز میشد چید.
اگر میشد صدا را دید...
(استاد شفیعی کدکنی)
مهلت بده...
میروم...
فقط پاهایت را بردار...
میخواهم غرورم را جمع کنم لعنتی من...
خیلی زیبا و دلنشین
من واقعآ به ذوق زده شدم