کوه ها، قصه هایی سبز
اما این را نمیدانم
که زنبق ها از کجا بر دشت باریدهاند؟
دریا، آرزوی آبی من است
با آوای مغمومش
و باد، کلام شیرینم
که گونه ات را میبوسد
و لای گیسویت میپیچد.
شب، سکوت توست
روز، لبخندت.
شبهایی که بی تو میگذرند
از گیسوی تو درازترند.
"فکرت قوجا"
(ترجمه از رسول یونان)
چقدر با منی!!!
وقتی غــــــــــــــرق در تنهایی هایم شده ام.../