بی شباهت است
چشمهـــای تو
به تمام مردمکان سیاهی
که دنیا زاییــده است
بر پلکهای تو
موجی سوار است
آرام و سبک
که این را
توفانهای سهمگــین اقیانوس
ناگزیر میدانند
بخشش عظیمیست دستهای تو ...
دستهای تو
کودکیست که قلبش
برای خورشید میتپد
و بادبادکش را
به باد میدهد ...!
"بابک رضایی"
(وب دریا گوشه)
باران شبانه را دوست دارم
نیمه های شب
چراغ روشن پارک ها
و ماشینی که دور می شود
به سرعت زندگی.
-محمد شمس لنگرودی-
مرسی نیمای عزیز
منظورم حال و هوای اینجا بود که کلا متفاوت و الهام بخش هست و با چیز دیگه ای قابل مقایسه نیست.
[گل][گل][گل]
mishe ye post dar morede hamsaretun bezarin lotfan?
دلا، دلا غمین مباش و
تقدیرت را تاب بیاور
بهار نو، دوباره باز پس میدهد،
هرچه را که زمستان از تو ربود.
و چه بسیار که بهرِ تو مانده است!
و چه زیباست، جهان هنوز!
دلا، هر چه خوشش میداری
همه را، همه را میتوانی دوست بداری!
هاینریش هاینه
سزای تو
دل شکسته بود ،راهی نداشت ، رفت و هیچ جای صحبتی نگذاشت
فکر میکرد به سوی او میروم ، هر جا برود من مخالف او میروم
در فکر او ننشسته ام ، تمام درهای خاطره ها را بر روی دلم بسته ام
من برای خودم رفتم و او برای دلش ، بی خیال که هر چه آمد بر سرش
نه لحظه ای که از او یادی کنم ، نه یک لحظه که فکر برگشتن کنم
او ارزشی نداشت ، این دل من بود که نیاز به یک چیز داشت
چیزی که در وجود او پیدا نمیشد ، یک سال هم باران می بارید
بی محبتیها را از دلش نمیشست
همه چیز میگذرد و میشود شبیه یک خاطره ، تصویر دل شکسته ام نیز شبیه یک حادثه
و این حادثه روزی تلخ ترین خاطره زندگی میشود ،
هر کاری کنی از یاد فراموش نمیشود
و تو جرمت تنها شکستن نبود ، تو متهم به شکستن قلبی هستی
که هیچگاه آن قلب مثل اولش نمیشود ، هر کاری کنی آن حادثه از خاطرم پاک نمیشود
و یک عمر میسوزم در حادثه ای که در خاطر تو حتی یک لحظه هم نخواهد آمد
و حالا گناه من چیست ، سزای تو چیست؟
سزای تو این بود که از چشمم افتادی بر زمین ، از دید قلبم شکستی ، همین
مهدی لقمانی
مغان هر صبحدم با بیم و امید
کنند از جام و دل تقدیس خورشید
من دلداه در هر صبح وهر شام
پرستم رو خوبت ای دلارام
تو ای شوخ مدی با تیر مژگان
شجاع پارسیرا خسته ای جان
مغ اتش را از این رو می ستاید
که از رویت حکایت می نماید
دلی دارم ز غشق تو پر اتش
ز تقدیسش به هر ساعت شوم خوش
من از تقدیس این اتش خوشستم
نه همچون مغبچه اتش پرستم
همین اتش مرا دایم به جان باد
دگر اتشکده خوش بر مغان باد
پرستشگاه مغ اتش از ان شد
که چون روی تو در مجمر عیان شد
از کتاب عشق وسلطنت
نوشته:موسی نثری همدانی
بی نهایت زیبا و اثرگذار :)
سپاس فراوان بابت پست های قشنگتون :)
با اجازه وبلاگ زیباتونو لینک میکنم
رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!
چــــه هــــزاره ِ دلگیــــری ست بــــرای زنــــدگی کردن
وقتی نوک انگشتانتــــــــ
احســــاســــت را
در نــــمایشگری بی جــــــــان
تایــــــپ می کند تا نــــــشان دهــــــــد.
یک دنیا تشکر به خاطر حضور گرمتون واشعار بسیار بسیار زیبایی که به یادگار گذاشتید.../
واقعا زیبا بود من عاشق اینگونه اشعار هستم..محاله که یک روز نیام به وب شما ../خسته نباشید