کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو را دوست دارم

فریاد می کشم:

"تو را دوست دارم"

تمام کبوتران

سقف کلیساها را

رها می کنند

تا دوباره در لابلای گیسوان من

لانه بسازند.

 

"سعاد الصباح"


نظرات 10 + ارسال نظر
خانه ای برای زندگی پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ب.ظ http://samfoniezendegi.blogfa.com/

سلام
شما رو با افتخار لینک کردم
اگر قابل دونستید
لینک کنید

گل ناز چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http://golenazj.persianblog.ir/

ما شعر می گوییم
ما
که نمی توانیم زندگی کنیم
ما شعر می گوییم ...

-علیرضا روشن-

گل ناز چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ب.ظ http://golenazj.persianblog.ir/

کسی که نشسته است همیشه خسته نیست
شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
کسی که نشسته است
شاید خسته باشد
شاید همه جا را گشته باشد و خسته باشد
کسی که نشسته است
حتما گم کرده‌ای دارد

-علیرضا روشن-

گل ناز چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ب.ظ http://golenazj.persianblog.ir/

از لیوان‌ها
به لیوان, شکسته فکر می‌کنی
از آدمها
به کسی که از دست داده‌ای
به کسی که به دست نیاورده‌ای
همیشه
چیزی که نیست
بهتر است

-علیرضا روشن-

احمد چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.negahivayadi.blogfa.com/

سلام نیما جان

همه‌ی دین‌ها
از طریق ارث به ما می‌رسند
مگر عشق
زیرا عشق
تنها دینی‌ست
که پیامبرانش را خود
می‌آفریند

سعاد الصباح

دوست عزیز بابت لینک کردن وبلاگم از شما سپاسگزارم

مهسا چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ب.ظ http://sarab87.persianblog.ir

سلام،
خوبی؟
مرسی از حضورت،
راستی واسه من هم بالای صفحه وبلاگت سیاه نمایش داده میشه.

مریم چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:43 ق.ظ

شاعری گفت :
" همیشه آن که می رود
کمی از ما را
با خودش می برد "

همان " کم " را هم
من " کم " داشتم !

نمیدانم کجا هستی
تا بدانم کجا هستم ؟

دیاکو سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:23 ب.ظ http://ilamkurdish.blogfa.com

شلاقِ افکار

گاهی خشم
می شکند شیشه یِ
نازکِ
افکارِ پنجره یِ
این ذهن شور را
و رهگذران
تانه(طعنه) زنان نشان می دهند
هه هه هه......
این مرد پارانویایی را
گاهی خالیِ دستها
کم می آورد
سنگینیِ
این زیادی، هیچ را
و بغض
چنگ می زند
اعماقِ
زلالِ دریایِ دل
انباشته رخت چرک را

و آن زمانیست
که
تنگ می شود دلم
برای خودم
برای خودت

کبوتر باران(کاک باران)

roya سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:49 ب.ظ http://romantick.blogfa.com

نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند
که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند
یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” ؟؟!!....

مریم سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 05:10 ب.ظ http://pettra.blogfa.com/

هر بار بعد از دیدار تو
می نشینم
مثل زلزله زده ها
در کنار صندلی ام
و کشتگانم را می شمارم
و تکه پاره های تنم را جمع میکنم

سعاد الصباح

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد