پس از سفرهای بسیار و عبور
از فراز و فرود امواج این دریای طوفانخیز،
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم؛
بادبان برچینم؛
پارو وا نهم؛
سُکان رها کنم؛
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو گیرم
آغوشت را بازیابم.
استواری امن زمین را
زیر پای خویش.
"مارگوت بیکل"
ترجمه: احمد شاملو
سلام، مدتهاست دنبال این دکلمه هستم، میشه بفرمایید در کدام آلبوم اینو خونده؟
چقدر دلنشین ...
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند، گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود.
برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم .
" مارگوت بیکل"