تو عاشقانه ترین شعری
بر غم انگیزترین آهنگ جهان
و عشق تو قناری کوچکی ست
در قفس آسمان؛ که تو را می خواند
خداوندی بزرگ در نفس زمین
که می زند تیشه جانم را عرق ریزان
آی...
زندگی کاوش اندیشه هاست
در ژرفای هر جریان
در دایره ستارگان
و من
به عشق تو می اندیشم؛
به عشق تو
حقیقتی اندوهبار و شادی ساز
که می برد مرا ز خواب خاکستر خویش به اوج
بیداری پرواز . . .
و من
به عشق تو می اندیشم.
"زنده یاد بهرنگ شمسی زاده"
میدانی؟
میدانی از وقتی دلبستهات شدهام
همه جا
بوی پرتقال و بهشت میدهد؟
هرچه میکنم
چهار خط برای تو بنویسم
میبینم واژهها
خاک بر سر شدهاند
هرچه میکنم
چهار قدم بیایم
تا به دستهات برسم
زانوهام میخمد.
نه اینکه فکر کنی خستهام،
نه اینکه تاب راه رفتن نداشته باشم
نه...
تا آخرش همین است
نگاهت
به لرزهام میاندازد.
(عباس معروفی )
هزار بار و هرگونه راه بیفتم به هم نمیرسیم ،
هزار بار از هر جا .
در هندسهی عشق
خطها
یا متوازیاند یا متقاطع ،
یا تنها رها در هوا …
منوچهر آتشی