گاه در بستر خویش، پهلو به پهلوی گریه که میغلتم،
با من از
رفتن، از احتمال
از نیامدن،
از او، از ستاره و سوسو سخن میگوئی.
شانه به شانهی
من
با من از
دقیقهی زادن، از هوا، از هوش،
از هی بخندِ
هفتسالگی سخن میگوئی.
خدایا چقدر
مهربانی کنار دستمان پَرپَر میزد و
آینه نبود تا
تبسم خویش را تماشا کنیم.
از: سید علی صالحی
مجموعه: دیر آمدهای ریرا! باد آمد... "
-----------------------------------------------
منبع: وبسایت رسمی سید علی صالحی
و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی
باز به رویاهای من بازخواهی گشت
تو ؛ مرا ربوده ٬ مرا کشته
مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای
هم از این روست که هر شب
تا سپیده دم بیدارم
عشق همین است در سرزمین من
من کشنده ی خواب های خویش را
دوست می دارم !
سید علی صالحی