فرو میریزم
مثل اشک
نه مثل دیوار شهر
که هر کس چیزی بر آن
به یادگار نوشته است.
"عباس معروفی"
---------------------------------------------------------
دفتر عشق:
تا روزی کــه بــود،
دســت
هــایــش بــوی گــل ســرخ مــی داد!
از روزی کــه
رفــت
گــل هــای
ســرخ
بــوی دســت
هــای او را مــی دهنــد . . .
"منبع: نت"
aliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii booooooooooood man tazeh ba in nevisandeh ashna shodam
سلام وب قشنگی است خوشم اومد لینکت کردم شعرات خیلی قشنگه انتخابهات هم قشنگه
به پیش روی من، تا چشم یاری می کند، دریاست !
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست !
درین ساحل که من افتاده ام خاموش،
غمم دریا، دلم تنهاست .
وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق ها ست !
*****
خروش موج، با من می کند نجوا،
که : - « هرل کس دل به دریا زد رهائی یافت !
که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت ... »
*****
مرا آن دل که بر دریا زنم، نیست !
ز پا این بند خونین بر کنم نیست ،
امید آنکه جان خسته ام را ،
به آن نادیده ساحل افکنم نیست !
نه کلیدی در دست
نه ترانهیی بر زبان ،
تنها با یکی نگاه
کلند از دریچهی تنگ چالم بر گرفتی
به رها شدنی ابدی
و من
ـ که عمری ملاتآور دیوارهای محبس خود بودم ـ
چونان به شگفت
بر دستان بیزنجیر خویش مینگریستم
که قناری پیری
دریچهی گشودهی قفسش را !
پس دو بردهی یاغی دستهایم
به سپاسداری همان یک دم
فدایی همیشهی دستهای تو شدند
و این ترجمان بیزنگار آزادی بود !
(یغما گلرویی)