کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

نه تو می مانی و نه اندوه

نه تو می مانی،

نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

"کیوان شاهبداغی"


لینک این شعر در وبلاگ شاعر:

http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/10

----------------------------------------------------

 + این شعر با اقتباس از شعر "پاراه" سهراب سپهری سروده شده و بعضا دیده شده که در فضای مجازی، این شعر را به نام سهراب منتشر کرده‌اند!

شعر سهراب به نام "پاراه" را اینجا بخوانید

--------------------------------------------

پی نوشت 24 فروردین 1394:

بیش از سه سال است که بنده این شعر رو اینجا گذاشتم و در این مدت هر از گاهی دوستانی آمدند و خرده گرفتند که این شعر برای سهراب هست نه کس دیگر. قبلا گفتم باز هم میگم که من تمام هشت کتاب (مجموعه اشعار سهراب) رو خوندم و یادم نیست که چنین شعری دیده باشم جز شعر "پاراه" که شباهت اندکی به این شعر دارد. همین امروز یک بار دیگر در سایت رسمی سهراب هم سرچ کردم چنین شعری در سایت سهراب هم نیست!

پس اگر از دوستان کسی مدعی است که این شعر برای سهراب سپهری است، لطفا مدرک از هشت کتاب یا سایت رسمی سهراب ارائه بفرمایند تا ما هم مطلع شویم. دوستانی که علاقه مندند و جویای حقیقت، می توانند از لینک بالا این شعر را در وبلاگ آقای شاهبداغی دیده و کامنت‌ها را نیز مطالعه بفرمایند.

با سپاس و احترام، نیما

نظرات 174 + ارسال نظر
گندم یکشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 03:54 ب.ظ

نازنینم ، رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره ،با دیوانگی پیوند هاست

شاید اینها امتحان ماست ،با دستور عشق
ورنه هرگز ، رنجش معشوق را عاشق نخواست

چند میگویی ،که از من شکوه ها داری بدل
لب که بگشایم ،مرا هم با تو چندان ماجراست

عشق را ای یار ، با معیار بی دردی مسنج
علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست

با غبار راه ،معشوق است راز آفتاب
خاک پای دوست ،در چشمان عاشق توتیاست !!

گندم دوشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 02:45 ق.ظ

هیچگاه غصه مخور_تو مرا داری ومن هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست_دل به غم دادن و ازیأس گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند_ماه منغم واندوه اگر هم روزی به سراغت آمد یا دل شیشه ایت از سرطاقچه ی عشق زمین خورد وشکست_با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن وبگو با دل خویش که خدا هست هنوز...که خدا هست هنوز

گندم یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 09:51 ب.ظ

بنشین برایت حرف دارم در دلم غوغاست
وقتى که شاعر حرف دارد آخر دنیاست

شاعر بدون شعر یعنى لال! یعنى گنگ
در چشم هاى گنگ اما حرف دل پیداست

با شعر حق انتخاب کمترى دارى
آدم که شاعر مى شود تنهاست یا تنهاست

هرکس که شعرى گفت بى تردید مجنون است
هر دخترى را دوست مى دارد بدان لیلاست

هر شاعرى مهدى ست یا مهدى ست یا مهدى ست
هر دخترى تیناست یا ساراست یا رى راست

پروانه ها دور سرش یکریز مى چرخند
از چشم آدم ها خل است از دید من شیداست

در وسعتش هر سینه داغ کوچکى دارد
دریا بدون ماهى قرمز چه بى معناست

دنیا بدون شاعر دیوانه دنیا نیست
بى شعر، دنیا آرمانشهر فلاطون هاست

من بى تو چون دنیاى بى شاعر خطرناکم
من بى تو واویلاست دنیا بى تو واویلاست

تو نیستى وآه پس این پیشگویى ها
بیخود نمیگفتند فردا آخر دنیاست

تو نیستى و پیش من فرقى نخواهد کرد
که آخر پاییز امروز است یا فرداست

یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست
هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست

گندم یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 09:33 ب.ظ

من همین قدر که
با حال وهوایت
گه گاه

برگی از
باغچه ی شعر بچینم
کافی ست

فکر کردن به تو یعنی
غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا،
خوبترینم!
کافی ست

m جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 01:34 ب.ظ

سپاس

مهدی چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام به همه شما دوستان عزیز سال 1395 بر همه شما مبارک
امیدوارم در این سال جدید خوب وخوش وخرم ر کنار خانواده باشین
یه مطلب هست راجع به این شعر منم اولش شک داشتم گفتم این شعر مال سهراب بد رفتم تحقیق کردم دیدم نه این طور نیست حال:
ادرس adres
کتاب شعر سهراب -هشت کتاب-کتاب>هفتم فکر کنم< شرق اندوه-پاراه

روز وروزگارتون خوش گل لبخند بر لبانتان همیشه

مهدی سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 01:02 ق.ظ

آسمون آبیه دنیا نکرد سرد آسمون آبیه
گفته بودم بی تو میمیرم
ولی این بار نه
گفته بودی عاشقم هستی
ولی انگار نه
هر چی گویی دوستت دارم به جز تکرار نیست
خو نمیگیرم به این تکراره طوطی وار نه
تا که پابندت شوم از خویش میرانی مرا
دوست دارم همدمت باشم
ولی سربار نه
قصده رفتن کرده ای تا باز هم گویم بمان
بار دیگر میکنم خواهش ولی اصرار نه
گه مرا پس میزنی
گه باز پیشم میکشی
آنچه دستت داده ام
نامش دل است افسار نه
دانلود آهنگ جدید محسن چاوشی به نام افسار
آسمون آبیه دنیا نکرد سرد
آسمون آبیه دنیا نکرد سرد
مو چطو دل خوش کنم لا ای همه برگ
لا ای همه برگ
میروی اما خودت هم خوب میدانی عزیز
میکنی گاهی فراموشم ولی انکار نه
سخت میگیری به من با این همه از دست تو
میشوم دلگیر شاید نازنین بیزار نه
گه مرا پس میزنی
گه باز پیشم میکشی
آنچه دستت داده ام
نامش دل است افسار نه
دادوم ای بیدادوم ای ماندوم خومی تک
مردیا آمد بنشونمون که ..

گندم جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 03:19 ب.ظ

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند،کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش‌رو و باز پسی نیست

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم ، به تو بر می‌خورم اما
آن‌سان شده‌ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که می‌آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه‌ی بودن ما جز هوسی نیست

ناشناس دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:57 ق.ظ

جالبتر از همه غریب بودن پرنده س

پرنده غریب شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.parandehgharib.ir/

سلام

واقعا جالب بود جالب تر البته کامنت های دوستان در جواب همدیگه بود

موفق باشید دوست عزیز

مهدی پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:31 ب.ظ

سروده سرکار خانم نغمه رضایی
آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند
آن خدایی که تو بزرگش خواندی
به خدا مثل تو تنهاست بخند
دست خطی که تو را عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گریه چه زیباست بخند
صبح فردا به شبت نیست که نیست
تازه انگار که فرداست بخند
راستی آنچه به یادت دادیم
پر زدن نیست که درجاست بخند
آدمک نغمه آغاز نخوان
به خدا آخر دنیاست بخند

لیلا پنج‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:20 ب.ظ

۸ راز برای اینکه شادتر زندگی کنیم

واقعیت این است که برخلاف آنچه که اغلب ما تصور می‌کنیم اتفاقات مثبت بیرونی از ازدواج گرفته تا کاهش وزن، فقط می‌توانند برای مدت کوتاهی شادی ما را به اوج برسانند
اگرچه شاید باورش برای خیلی‌ها سخت باشد اما محققانی که سال‌هاست درخصوص روش‌های شاد زیستن تحقیق می‌کنند، می‌گویند عوامل بیرونی در بلندمدت تاثیر چندانی روی شادی‌ای که فرد در قلب و روحش احساس می‌کند، ندارد.
اما برای تداوم شادی عوامل مهم دیگری باید دست در دست هم بدهند که در ادامه شما را با ۸ موردشان آشنا می‌کنیم.

۱- خوش بینی
۲- عشق
۳- شجاعت
۴- استقلال و خودگردانی
۵- دنبال تجربه‌های جدیدبودن
۶- امنیت
۷- سلامت
۸- معنویت

لیلا دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 06:11 ب.ظ

۱۲تااز بهترین لحظه درعمرانسان:☺️☺️

☺️۱ لحظه تحویل سال..!☺️

مهدی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 01:02 ب.ظ

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصه‌ی این خواب ندارم
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
عهد شکن نیست…
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من
بر بی کسی من نگر و چاره‌ی من کن
زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من
بی‌یارترم من بی‌یارترم من بی‌یارترم من

مهدی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 12:19 ب.ظ


سلام ارام عزیز
خواهش میکنم

آرام جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام,
متوجه نشدم منظورتونوآقامهدی,
این جمله برای من باارزشه,
واسه همین نوشتمش
اگه ناراحت شدید,شرمنده

مهدی دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:16 ق.ظ

جمله ی زیبای استیو جابز

اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید.
اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیک نیک بروید.
اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید.
اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج کنید.
اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید، ثروت به ارث ببرید.
اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید،
یاد بگیرید کاری را که انجام می دهید دوست داشته باشید

ادمک جمعه 2 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 01:44 ب.ظ

امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
در کوچه های ذهنم-اکنون بی تو ویرانه-

پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود؟
ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه!

اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن
با هر صعود جاودان پیوند پیمانه

امشب به یادت مست مستم تا بترکانم
بغض تمام روزهای هوشیارانه

بین تو و من این همه دیوار و من با تو؛
کز جان گره خورده ست این پیوند جانانه

چون نبض من در هستی ام پیچیده می آیی
گیرم که از تو بگذرم سنگین و بیگانه

گفتم به افسونی تو را آرام خواهم کرد
عصیانی من! ای دل! ای بیتاب دیوانه!

امشب ولی می بینمت دیگر نمی گیرد
تخدیر ِهیچ افیون و خواب ِهیچ افسانه
ح.منزوی

مهدی پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 04:56 ق.ظ

تقدیم به او
یه پاییز زرد و زمستون سردو یه زندون تنگو یه زخم قشنگو
غم جمعه عصرو غریبی حصرو یه دنیا سوالو تو سینه م گذاشتی
جهانی دروغو یه دنیا غروبو یه درد عمیقو یه تیزی تیغو
یه قلب مریضو یه آه غلیظو یه دنیا محالو تو سینم گذاشتی
رفیقم کجایی دقیقا کجایی ، کجایی تو بی من تو بی من کجایی
یه دنیا غریبم کجایی عزیزم بیا تا چشام تو چشات بریزن
نگو دل بریدی خدا نکرده ببین خواب چشمات با چشمام چه کرده
همه جا رو گشتم کجایی عزیزم بیا تا رگامو تو خونت بریزم
بیا روتو رو کن منو زیر و رو کن بیا زخم هامو یجوری رفتو رو کن
عزیزم کجایی دقیقا کجایی ، کجایی تو بی من تو بی من کجای

نرگس پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 02:52 ق.ظ

توی این سلول زندون/ای خدا دلم شده خون / منکه ندارم هیچ گناهی/ ای خدا خودت گواهی.

توی این ویرانه غم / میریزم اشک دمادم ای دریغ از زندگانی بر باد رفت عمر و جوانیم

همچو مرغی پر شکسته پر و بال من شکسته/من اسیری ناامیدم چه کنم با این در بسته

گندم چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1394 ساعت 04:17 ب.ظ

ناز چشمانت کشم آنقدر، حیرانت کنم
بی وفا در قدرت من نیست زندانت کنم

نذر کردم گر تو را روزی به دستت آورم
نوگل این بوستان شمع شبستانت کنم
جام دل انداختی با غیر هم پیمان شدی
مرغ در دام توام، ناچار فرمانت کنم

بنده عشق تو بودن منتهای زندگی ست
جان نا چیزی که دارم آن به قربانت کنم
دل پریشانی مکن جانا که عمری در سکوت
لب فرو بستم مبادا تا پریشانت کنم

کاش در صحن خلوص عشق چون آزاده ای
مفتخر بودم به یک لبخند مهمانت کنم
ابر بودم، آسمان بودی ولی غافل که من
میتوانستم به آهی غرق بارانت کنم....!!

مهدی چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:19 ق.ظ

دل میگه دلبر میاد
انتظارم سر میاد
پونه از خاک در میاد

میدونه فصل بهاره
دل یارش بی قراره
میدونه طاقت نداره
سر راه چشم انتظاره
میدونه بی آشیونم
میدونه بی هم زبونم
نمی خواد تنها بمونم
با وفا و مهربونم
منو تنها نمی ذاره میدونم
رو دلم پا نمی ذاره میدونم
منو تنها نمی ذاره میدونم
رو دلم پا نمی ذاره میدونم

گل میاد بهار میاد
بوی عطر گل یار میاد
آرزو به بار میاد
به دلم قرار میاد
میدونه دنیا سرابه
آرزو نقش بر آبه
زندگی بی عشق و مستی
میدونه رنج و عذابه

رو دلم پا نمی ذاره میدونم
منو تنها نمی ذاره میدونم

مهدی دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام ارام عزیز
درجوابت فقط میتونم بگم‏*‏
بنی ادم اعضای یکدیگرند ‏
که درافرینش زه یک گوهرند
روزو روزگارت خوش

گندم یکشنبه 20 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:51 ق.ظ

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد
که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی
خلق گویند برو دل به هوای دگری ده
نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی

گندم جمعه 18 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:14 ب.ظ

تقدیم به او...
خدا نخواسته شاید که ما به هم برسیم
بله نخواسته حتماً خدا به هم برسیم

بگو به هر که رسیدی دعا کند ما را
مگر من و تو به یمن دعا به هم برسیم

همیشه عاشق یکشنبه های هم بودیم
همیشه جور کشیدیم تا به هم برسیم

چقدر فاصله افتاده بین من تا تو
کمی ز فاصله کم کن بیا به هم برسیم

زمینیان همه دنبال پشت پا زدنند
امید نیست مگر در هوا به هم برسیم

کسی به یاد تو و یاد من نمی افتد
مگر من و تو به حال خراب هم برسیم

قرار عاشقی ما چه زود یادت رفت
قرار بود همین روزها به هم برسیم

تمام عمر در این رودخانه سیب نبود
که از تداعی این ماجرا به هم رسیم

تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب
چه اختلاف بزرگی کجا به هم برسیم

خدا کند همه ی عشق ها به هم برسند
من و تو نیز در این لا به لا به هم برسیم

مهدی پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:15 ق.ظ

تشکر محدثه جان ‏ ممنون مرسی

حسین پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:48 ق.ظ

سلام دوست عزیز این هم شعر سهراب:
زیباترین قسم سهراب سـپهری:
به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم میگذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره کاهیست،
که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست،
که خارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به کسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم ...

آرام پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:04 ق.ظ

سه چیزراهرگزفراموش نکن:
۱)به همه نمیتونی کمک کنی
۲)همه چیزونمیتونی عوض کنی
۳)همه تورادوست نخواهندداشت

محدثه شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 05:54 ب.ظ

شعرات عالی اقا مهدی خوشبحال نرگس:

مهدی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:31 ق.ظ

دزدیده تو را نگاه کردم
آری به خدا گناه کردم
من راز تو را به عرش گفتم
من راز تو را به عرش گفتم
من شکوه تو به ماه کردم
من نامه خود سیاه کردم
من هستی خود تباه کردم
بگذر بگذر بگذر که من اشتباه کردم
بگذر که من اشتباه کردم
ای رفته به کوی بی نشانی
ای لعل لب تو نوش دارو

ای بوسه ات آب زندگانی
من نامه خود سیاه کردم

من هستی خود تباه کردم
بگذر بگذر بگذر که من اشتباه کردم
بگذر که من اشتباه کردم
دیدار رخ تو عادتم شد
ذگر تو همه عبادتم شد
صد جامه برای دل بریدم
عشق تو قبای قامتم شدم

گندم چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:45 ب.ظ

نمی‌میرد دلی کز عشق می‌گوید
و دستانی که در قلبی، نهال مهر می‌کارد
نمی‌خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا
و خاموشی ندارد، آن لبان آشنا، با ذکر خوبی‌ها
نخواهد مُرد آن قلبی که در آن عشق جاوید است
تو می‌مانی
در آواز پرستوهای آزاد و رها
آن سوی هر دیوار
تو می‌خوانی
بهاران با ترنم‌های هر باران
تو می‌بینی
گل زیبای باورهای نابت، غنچه خواهد کرد
نهال پاک ایمانت، دوباره سبز خواهد شد
نسیم صبح،
عطر آن سلام مهربانت هدیه خواهد داد
و با امواج دریا
بوسه بر دستان ساحل میزنی با عشق
تو را با مرگ کاری نیست
تو، خاموشی نخواهی یافت
الهی روح زیبا در بدن داری
تو نامیرای جاویدی
تو در هر شعله می‌مانی
تو در هر کوچه باغ عاشقی
با مهر می‌خوانی
و آواز تو را
حتی سکوتت را
لبان مردمان شهر، می‌بوسد
دوباره عشق می‌جوشد
تو چون نوری
سیاهی می‌رود،
اما تو می‌مانی..

مهدی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:59 ب.ظ

>>>>>خوش به حال دیوونه<<<<<<
خوش به حاله دیونه که همیشه خندونه
از تموم زندگی روشو بر می گردونه
از تموم زندگی روشو بر می گردونه

خوش به حاله دیونه که همیشه خندونه
با کسی او دیگه کاری نداره
از کسی او دیگه پروا نداره
تودلش عشق کسی جا نداره
آشنائی دیگه معنا نداره
تودلش عشق کسی جا نداره
آشنائی دیگه معنا نداره

خوش به حاله دیونه که همیشه خندونه
پاشو رو تموم دنیا می زاره
به دیاره دیگه ای پا میزاره
واسه هرکس ادائی درمیاره
همه را به خندیدن وا میداره

خوش به حاله دیونه که همیشه خندونه
از تموم زندگی روشو بر می گردونه
از تموم زندگی روشو بر می گردونه
خوش به حاله دیونه که همیشه خندونه
خوش به حاله دیونه که همیشه خندونه
ممنون گندم جان متشکر از شعرهای زیبایی که میفرستی یلداتون مبارک

گندم دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 01:57 ق.ظ

ای کاش! کسی بود که غمخوار دلم بود
مانند غزل های خودم، یارِ دلم بود

عاشق شده بودم دلم از درد، نمیرد
آری سخن عشق، پرستارِ دلم بود

هرجا نفسم تنگ شد آمد غزلی نو
غم بود ولی قافیه، غمخوار دلم بود

بازار وفا بود و حراجی محبت
یک رهگذرِ مست، خریدار دلم بود

یک بوسه فقط، مطلع دل میشد و آنجا
سمفونیِ هر شعر، دگر کار دلم بود

خال و خط و ابرو و لبش رنگ خدا داشت
من بنده ی او بودم و دادار دلم بود

رفته است از این کوچه ی بن بست همانکه
همسایه ی دیوار به دیوار دلم بود 

گندم دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 01:55 ق.ظ

عاشقش بودم ولی هرگز مرا یاری نکرد
در نبرد با رقیب از من هواداری نکــرد

بر در و دیوار کوبیدم برای بودنش
او برای ماندن خود هیچ اصراری نکرد

اشک چشمم را بگویم؟هیچ ابری تا بحال
از دل خود اینقدَر سیلاب را جاری نکرد

بعد از او آنقدْر غم خوردم وَ نالیدم که هیچ
مادری در سوگ فرزندش چنین زاری نکرد

مثل یک سیگار من را زیر پاهایش فشرد
نه چنین کاری کسی با هیچ سیگاری نکرد

آنچنان ویران شدم از دست او... چنگیز هم
با سمر قند و بخارا این چنین کاری نکرد

پای من نگذار ضعف این غزل،تقصیر اوست
طبع شعرم نیز دور از او مرا یاری نکرد..√

گندم دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 02:31 ب.ظ

سلام آقا مهدی متأسفم که باشعرام یادآور خاطرات خوب یابدتون میشم،اما اینجا جای دل نوشته هاست باید نوشت و خواند وگذشت...موفق باشید

مهدی دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 02:01 ق.ظ

سلام ‏ به نرگس
یه روزی بهم گفتی مگه من چه کار کردم ‏
که باشعرجوابم ‏را میدی ‏
حالا
احساس میکنم که ‏
گندم داره باشعراش جواب منو میده؟
چوم؟
به یادتم عزیز

گندم دوشنبه 23 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 01:33 ق.ظ

لای دیوان باز شد ، حافظ صدایت کرده بود
این دل دیوانه در دیوان هوایت کرده بود...

لای دیوان باز شد ، « تیر دعا » رفت و نخورد
« اشک »، « راز سر به مهرم » را روایت کرده بود...

یک شب از یک پنجره یک دست ، دستم را گرفت
دست تنهایی که دل را رد پایت کرده بود...

دست من افتاد از پا ، پای من از دست رفت
این همان دستی ست که هر شب دعایت کرده بود...

بغض من سنگین شده ، پس تنگ یک آغوش کو ؟!
کاش روی خاک احساس رضایت کرده بود...

وعده ما یک هزار و سیصد و هشتاد و ... عشق
با همان لحنی که با من آشنایت کرده بود...

می نشینی ، یک نفس مهمان شعرم می کنی
شعر زیبایی که همرنگ خدایت کرده بود...

خواب من تعبیر شد ، انگار داری می روی
یک نفر شاید نمک در کفش هایت کرده بود...

گندم یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام آیناز جان خوشحال میشم از این اشعار استفاده کنید،چنانچه گفته شد اینهاسروده ی خود بنده نیست،اگر دوست داشته باشید میتونم کمکتون کنم واسه جمع آوری شعرو دکلمه،باتشکر

آیناز یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام ببخشید من دارم یه رمان مینویسم میخواستم ببینم میشه از شعرای گندم توش استفاده کنم؟؟

سلام. بله مشکلی نیست چون این اشعار سروده ایشون نیست و البته اگر در رمان استفاده می کنید برای رعایت امانت حتما باید نام شاعر اشعار را پای آن بنویسید.

مهدی یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 03:29 ق.ظ

سلام نرگس جان
خیلی دلم برات تنگ شده براحرفات صدات صحبت کردنت ‏
احساساتت
توبرام راهنماو شنونده خوبی بودی ممنون

دوست ‏ دارم فدایت مهدی
این ایمیلمه
men 5918@yahoo.com

گندم یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:49 ق.ظ

تو را من چشم در راهم "همه هنگام" نه چون نیما که میگوید "شباهنگام"

گندم چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 07:17 ب.ظ

چقدر زیباست این شعر فروغ فرخزاد:

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﻧﮑﺎﺭ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻨﺎﺭِ ﺳﻮﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﺧﺘﻦ نمیﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﺎﺧﺘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺧﺘﻦِ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ میﺗﺮﺳﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻏﺎﺯ ﯾﮏ ﭘﺮﻭﺍﺯِ ﺑﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﻭﺍﺳﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭِ ﺍﻧﮑﺎﺭِ ﺩﻝِ ﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...!

مهدی شنبه 7 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:26 ق.ظ

نرگس
بامن بمان تاابدو برای همیشه
به من گفتی عشق مثل ی آتش شعله وری ست که بایک سطل اب
خاموش میشه ولی من میگم این طورنیست.
دوست دارم وهمیشه وهرروز به یادتم

گندم سه‌شنبه 3 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 10:26 ق.ظ

شعر بسیار زیبایی از استاد شهریار
برای دلدارعزیزش...ثریاخانم....

آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی
ای عجب از این طرفها هم گذاری داشتی

راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز
یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی

مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان
بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی

سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام
لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی

خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست
نه نگفتم سالها چشم انتظاری داشتی

با نوازش می کشیدی آه و می گفتی ببخش
سر به دوشم هق هق بی اختیاری داشتی

وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من
شاید از دیوانه ی خود انتظاری داشتی

صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود
کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی

عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن ، سکوت
دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی ...

گندم یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 08:58 ب.ظ

تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم.

مهدی پنج‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 10:23 ق.ظ

تقدیم به بهترین دوستم که هم واسم رفاقت کرده و هم بهترین معلمم بود.

تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که اب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت
دوست می دارم ...

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به ارزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونه ی زرین افتاب گردان
برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا برای لبخند تلخ لحظه ها
پرواز شیرین خا طره ها دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید
دوست می دارم ...

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های اسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه ان قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ...دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ...دوست می دارم
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می شود
و برای نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم
دوست می دارم ...

مهدی چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:00 ب.ظ

هنوزم میگم دوست دارم
لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند

خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان
که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند

بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست
وفای بی مروت گوهر نایاب را ماند

بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست
حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند

بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل
کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند

سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست
خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند

مسعود سه‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:04 ب.ظ

مال هر کی هست خیلی قشنگه..خیلی

گندم جمعه 15 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:12 ب.ظ

بازی تلخی است، وقتی در قماری سرسری،
خشت خشتم را به دست آورده ای با دلبری ...!

برگهایم را به آتش بسته پاییزِ "دلت"
در خیابان ، زرد و تنها مانده ام... تا بگذری!

در غیاب روزهای رفتنت حک کرده ام ،
اسم زیبای تو را بر خاتم انگشتری...!

در مدار چشمهای روشن خورشیدی ات ،
همچنان میچرخد و میخواهدت این مشتری...!

این همه پروانه را مشغول خود کردی چرا؟!
اینقدر شاعر که در آغوش خود می پروری...!

صبح ها ،دنبال تو خورشید هم سر می زند...
از قوانین طبیعت ...یک سر و گردن سری... !

آمدی در خواب من ... پیراهن یاسی بپوش
دشت گُل وقتی به تن داری ؛تماشایی تری...!

گندم پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 05:14 ب.ظ

مَــحال اسـت بِــبَـخشم کسـے را کــه...

وَسَـطِ خـنده هـایمـ

وَقـتــے بـه یـادش مـــــے اُفتـــم...

گـــــریـه امـ مـے گـیرد...!!!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد