ای صمیمی، ای دوست
گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی
دیدنت... حتی از دور
آب بر آتش دل می پاشد
آنقدر تشنه دیدار تو ام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است
گرمی دست تو را محتاجم
و دل من... به نگاهی از دور
طفلکی می سازد
ای قدیمی، ای خوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی، من به یادت هستم
من، صمیمانه به یادت هستم
آرزویم همه سر سبزی توست
دایم از خنده لبانت لبریز
دامنت پرگل باد.
"مرتضی کیوان هاشمی"
---------------------------------------------------
پی نوشت 28 آبان 1392:
این شعر نه از سهراب است و نه از حمید مصدق! شاعر این شعر زیبا آقای «مرتضی کیوان هاشمی» هستند.
آقای هاشمی اهل نیشابور بوده و کتاب «ترکه و تبر» آخرین تالیف ایشان است.
صفحه شاعر در سایت کلوب