از روزی که رفته ای
همه چیز به شکل تو در آمده !
همه چیز دارد تو را تداعی میکند
عطرت را
رنگ چشمانت را
صدایت را
حرفهایت را
و حتی بدیهایت را..!
که حالا دیگر دوست داشتنی شده اند!
تک تک لحظه هایم پر شده اند از تو!
و من دارد
در میان انبوهی از خاطرات تو
آرام آرام
زنده بگور می شود..!
"یاشار عبدالملکی"
همین که می آیی
تنم خو می گیرد با عطرت
لب هایت
مُهر سکوت لبهایم می شوند
و من افطار می کنم
روزه ی نبودنت را
با همین عاشقانه های ساده
و ماهَ م عسل می شود!
@foroghfarokhzad
#یاشار_عبدالملکی
سپاس
و حتی بدی هایت را که حالا دیگر دوست داشتنی شده اند....
تقدیم به : ماهور
در سال ۱۳۵۰ من درست ۳۱ساله بودم
هنگامی که تو رسیدی آرام پیر شدم
گیسوانم سفید نشد
هنوز مزه خستگی و پیری را تلخ نمی دانستم
اصلا مزه ای در کار نبود
در آن خانه مان درختی خرمالو در حیاط بود
در آن خانه مان دو ماهی قرمز در حوض بودند
صبح ها که به سرکار می رفتم
ماهیان را که نگاه می کردم
کمی تکان می خوردند
تو هنوز به زندگی من پا نگذشته بودی
اصلا نمی دانستم تو در زمین هستی
و چشمان تو می تواند سرمایه عمر من باشد
((احمد رضا احمدی))
تو را حوالی امروز خواهم بوسید
بی ترس
بی دلهره
در میان ازدحام عقربه ها
تو را خواهم بوسید
کشنده....مرگبار
تو را خواهم بوسید چون شراب
میرقصم در تو...
تو را خواهم بوسید مثل اردیبهشت
تو را خواهم بوسید
مثل آتش وقتی به خرمن گندم تنت افتاده !
هر چه بدوی و دور شوی بیشتر گر می گیری !
تو را خواهم بوسید مثل باران
تو را خواهم بوسید
مثل همین شعر...
پس ...تسلیم باش
چشمهایت را ببند
تو با همین بوسه جاودانه ای در همین شعر !
حامد_نیازی