کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

ابیات پراکنده

از دستان من نیاموختی
که من برای خوشبختی تو
چه قدر ناتوانم
من خواستم با ابیات پراکنده‌ی شعر
تو را خوشبخت کنم
آسمان هم نمی‌توانست ما را تسلی دهد
خوشبختی را من همیشه به پایان هفته،
به پایان ماه و به پایان سال موکول می‌کردم
هفته پایان می‌یافت
ماه پایان می‌یافت
سال پایان می‌یافت
هنوز در آستانه‌ی در
در کوچه بودیم، پیوسته ساعت را نگاه می‌کردم
که کسی خوشبختی و جامه‌ای نو به ارمغان بیاورد
روزها چه سنگدل بر ما می‌گذشت
ما با سنگدلی خویش را در آینه نگاه می‌کردیم
چه فرسوده و پیر شده بودیم
می‌خواستیم
با دانه‌های بادام و خاکسترهای سرد که
از شب مانده بود خود را تسلی دهیم
همیشه در هراس بودیم
کسی در خانه‌ی ما را بزند و ما در خواب باشیم،
چه‌قدر می‌توانستیم بیدار باشیم
یک شب پاییزی، که بادهای پاییزی

همه‌ی برگ‌های درختان را بر زمین ریختند
به زیر برگ‌ها رفتیم
و برای همیشه خوابیدیم.

" احمدرضا احمدی"

از کتاب: ساعت ده صبح بود / مجموعه شعر احمدرضا احمدی / نشرچشمه، 1385

 منبع: http://pagard.ayene.com

------

پ.ن: از کل کتاب 186 صفحه ای با 83 شعر فقط سه شعر رو پسندیدم و در وبلاگ منتشر کردم. اصلا نمی فهمم که چطور این کتاب به چاپ ششم در سال 93 رسیده! البته شعر خوب هم از آقای احمدی خوندم اما ایشون کلا شعر بد هم زیاد دارن. با عرض معذرت، بسیاری از اشعار این کتاب اصلا شعر نیستن و منو یاد سکانس سریال "مرد هزار چهره"مهران مدیری میندازه: 

...

پول برق را باید بدهیم

پول آب جدا

پول گاز را باید بدهیم

دوبله پارک نکنیم

و دیگر هیچ.

نظرات 5 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 07:44 ب.ظ

زجراور است تحمل ثانیه هایی که از تو دورتر میشوند
تحمل دقیقه هایی که به هیچ کاری نمیایند به جز حسرت خوردن و تحمل سالهایی که بی تو گذشت با بغض نبودنت با بغض ندیدنت با احساسی که با خوشبختی فاصله داشت با غربتی که تلخ و غریب گذشت با اعتمادی که از همه سلب شد با دیواری که پشت به خورشید داشت با پیله ای که زیبایی در ان محکوم به فنا شد پیله ای که پروانه اش همین نوشته های تلخ و تسکین دهنده است...ساراترک

زیبا بود. سپاس

نازنین . ی چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 10:28 ب.ظ http://aramgah-92.blogfa.com

من می خواستم با ابیات پراکنده ی شعر
تو را خوشبخت کنم.....

):

بهار نبش قبر برستوهاست چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 09:56 ب.ظ http://hghkh.blogfa.com

درود بر شما

رویا سالاری یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 09:39 ق.ظ

سلام. عالیه وبت. چن تا شعر تازه دیدم گفتم واستون بفرستم.

*کتاب دستان تو*

کتاب دستان تو امپراتور کتابهاست
با شعرهایی آراسته به طلا
ومتن هایی با تار وپود زر
با رودخانه های شراب
و رود ترانه و طرب!
دستانت بستری از پر
که هنگام غلبه ی خستگی
برآن پلک می بندم.
دستانت ، ذات شعرند در فرم و معنا
بی دستانت
نه شعر بود ،نه نثر
نه چیزی که به آن ادبیات می گویند !
*نزار قبانی
ترجمه : شهاب گودرزی

*سکوت *

آیا عاشقانه هایم را می شنوی
هنگامی که سکوت کرده ام ؟!
سکوت ،بانوی من
بهترین سلاح من است
هنگامی که نزد منی بهتر است سکوت کنی
سکوت رساتر از هرصدایی است
و بهتر از هر زمزمه ای !
*نزار قبانی
ترجمه : شهاب گودرزی

*آتش بس *

در شعر
چیزی با نام آتش بس وجود ندارد
مرخصی تابستانی وجود ندارد
مرخصی استعلاجی وجود ندارد
مرخصی اداری وجود ندارد
باید در معرکه حاضر باشی
تا آخرین قطره از خونت
یا آن که جا بزنی و از بازی بیرون بروی !
*نزار قبانی
ترجمه : شهاب گودرزی

از مجموعه در دست چاپ : زنی در من قدم می زند !
گزیده ای از شعرهای چاپ نشده ی نزار قبانی
ترجمه یدالله گودرزی (شهاب)

سلام و سپاس

رویا شنبه 14 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:06 ب.ظ http://dokhtareroyaei.blogfa.com/

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد