ای که برداشتی از شانهی موری باری
بهتر آن بود که دست از سر من برداری
ظاهر آراستهام در هوس وصل، ولی
من پریشانترم از آنم که تو میپنداری
هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست
من تو را دوست نمیدارم اگر بگذاری
موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر
به دل سنگ تو از من نرسد آزاری
بیسبب نیست که پنهان شدهای پشت غبار
تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟!
"فاضل نظری"
از کتاب: آنها
ممنون که آدرس شعر روگذاشتید
مــن در شـــعر خــلاصه مــی شوم
و تـــو در بـــوسه
فــرقی نــمی کند در کـجای جــهان بـاشی
مـــن احــساسم را
بـا هــمین شـــعر ها بــرایت مــی فرستم
تـــو هــم قــول بــده
بـــوسه هــایت را
بــا بــــــاران بــرایم بــفرستی ...
((محمد شیرین زاده))