چشم های تو درشت بودند با مژه های زیبا
و صورت گرد تو
مثل کاسه ی ماه بود
و پاهایت که می آمدند تا مرا در گوشه ای پیدا کنند
مرا چون واشری، چون لبه ی ریش ریش فرش
یا «پلنگی از کار افتاده»
چشم های تو مهربان بودند
دهانت مهربان بود
و گنجشک ها واقعا می آمدند
از گوشه ی لبت آب می خوردند.
"غلامرضا بروسان"
از کتاب: در آب ها دری باز شد
اشعارش.ن زیباست روحشون شادیادشون سبز
انتخابهاتون یکی از یکی زیباترند..
درود و دست مریزاد بابت حسن انتخابتون
دریاچهی بی «قو»
-----------------------
گاهی پرندگان
زنانی زیبایند
که به دریاچهای نزدیک خانهات میآیند
تا تو پیراهنشان را در خانه پنهان کنی
گاهی ساحران
زنانی زیبایند
که بوسههاشان جای چوبهای سِحرشان را گرفته
و تو بدل به گرگی میشوی
که باید در شبهای مهتابی
پنهان شوی
گاهی شاعران
زنانی زیبایند
که در دریاچهی کلمات شنا میکنند
و تو پیراهنشان را...به آنها نمیدهی
اغلب در این موارد
التماس نمیکنند
پیراهنی نو میآفرینند...با رویاهایات
و تا آخر قصه
دور میشوند
16 مهر 94
سلام
این شعر زیبا از اقای یزدان سلحشوره اگه دوس داشتین تو وبلاگتون استفاده کنین.
سپاس