کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

نامه های احمد شاملو به آیدا - 1

آیدا نازنین خوب خودم!

ساعت چهار یا چهار و نیم است. هوا دارد شیری رنگ می‌شود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاری های فوق العاده ای که دارم نمی توانم بخوابم. باید «کار» کنم. کاری که متاسفانه برای خوشبختی من و تو نیست. برای آن است که دیگر ـ به قول خودت ـ چیزی از احمد برای تو باقی نگذارند.

اما … بگذار باشد. اینها هم تمام می‌شود. بالاخره «فردا» مال ما است. مال من و تو با هم. مال آیدا و احمد با هم …

بالاخره خواهد آمد، آن شب هایی که تا صبح در کنار تو بیدار بمانم، سرت را روی سینه ام بگذارم و به تو بگویم که در کنارت چه قدر خوشبخت هستم.

چه قدر تو را دوست دارم! چه قدر به نفس تو در کنارم احتیاج دارم! چه قدر حرف دارم که با تو بگویم! اما افسوس! همه حرف های ما این شده است که تو به من بگویی: «امروز خسته هستی» یا «چه عجب که امروز شادی!» و من به تو بگویم که:‌ «دیگر کی می‌توانم ببینمت؟» و یا من بگویم: «دیوانه ی زنجیری حالا چند دقیقه ی دیگر هم بنشین!».

و همین! ، همین و همین!

تمام آن حرف ها شعرها و سرودهایی که در روح من زبانه می‌کشد تبدیل به همین حرف ها و دیدارهای مضحکی شده که مرا به وحشت می‌اندازد. وحشت از اینکه رفته رفته تو از این دیدارها و حرف ها و سرانجام از عشقی که محیط خودش را پیدا نمی‌کند تا پر و بالی بزند گرفتار نفرت و کسالت و اندوه بشوی.

این موقع شب -یا بهتر بگویم سحر- از تصور چنین فاجعه ئی به خود لرزیدم. کارم را کنار گذاشتم که این چند سطر را برایت بنویسم:

آیدای من!

 این پرنده، در این قفس تنگ نمی‌خواند. اگر می بینی خفه و لال و خاموش است،‌ به این جهت است…

بگذار فضا و محیط خودش را پیدا کند تا ببینی چه گونه در تاریک ترین شب ها آفتابی ترین روزها را خواهد سرود.

به من بنویس تا هردم و هرلحظه بتوانم آن را بشنوم.

به من بنویس تا یقین داشته باشم که تو هم مثل من در انتظار آن شب های سفیدی.

به من بنویس که می‌دانی این سکوت و ابتذال زائیده ی زندگی در این زندانی است که مال ما نیست.

که خانه ی ما نیست. که شایسته ی ما نیست.

به من بنویس که تو هم در انتظار سحری هستی که پرنده ی عشق ما در آن آواز خواهد خواند.

 

«احمد تو»

29 شهریور  1342


از نامه های "احمد شاملو" به آیدا

کتاب: مثل خون در رگ‌های من


نظرات 7 + ارسال نظر
z یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 04:02 ب.ظ

نامه های شاملو توانایی حس کردن عشق رو به کسی که حتی عاشق هم نیست میدهد. کتاب های شاملو جز کتابهایی ست که هرکس باید بخواند.

رویا یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1398 ساعت 09:52 ب.ظ

چقد خوش بحال آیدا بوده و چقدبیشتر خوشبحال احمد ک آیدا رو داشته بی شک آیدا هم خییلی خوب بووده ک انقد قشنگ وصف می شده!
ایدای نازنین خوب خودم چقد زیبا و پرمعنی و چقد دلنواز و روح بخش

فاطمه یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1397 ساعت 09:02 ب.ظ http://forum.ketabsaz.info/

چقدر این کتاب قشنگه و حسادت بر انگیز ک چرا من در ان دوران عشق ها پاک نبودم
چجوری میتونم فایل پی دی اف کل کتاب رو داشته باشم؟

پویا شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 04:07 ب.ظ

و چقدر زیبا گفت احمد شاملو
خوش به حال آیدا

بی قرار پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 01:31 ب.ظ

خوش به حال همه ی ما که آیدای سرزمین پارسیم.........

نازنین پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:08 ب.ظ

می دانی
هر شاعری حق دارد
برای خودش، یک آیـــدا تعریف کند
تا تمام عاشقانه هایش را
در آسیاب آغوشش، سپید کند...

سمیرا سه‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:19 ب.ظ

چقدر قشنگ بود .خوش به حال آیدا

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد