دوباره به من دروغ بگو
بگو که رویاهایت
میان مرگ و من
پرسه نمی زند
تن ات را چند بار خلاصه کرده ای
میان تن آب و طناب؟
چند بار مرد شده ای
به مرگ فکر کرده ای
چند بار به من
به پیراهن ام که نباشد؟
دروغ بگو قهرمان
مگر یک مرد
چقدر می تواند راست بگوید!؟
"ناهید عرجونی"
تنت را میان اب وطناب هر چی فکر کردم نفهمیدم یعنی چه
سلام
بنظرم اینجا شاعر اشاره به مرگ و زندگی دارد.
آب به نشانه زندگی و ظناب به نشانه مرگ
یعنی چند بار به زندگی و مرگ فکر کرده ای
سپاس از توجه شما نگار خانم
اینجا همیشه انتخابهای ناب و حال خوب کن میشه نیوش احساس کرد.
نیما عزیز اشعار این بانو هم به شدت توصیه میشه.
http://www.tiwall.com/users/royaie
سلام و سپاس الهه خانم
ممنون برای معرفی خانم ایمانی
از من پرسیدی!..
نخ میکنی سوزنم را
که بدوزنم این لبهای شکافته به بغض را؟؟؟
در جواب می گویم!..
یادت هست
من همان پینه دوز روزهای گذشته ام
و لبهایم به بغضی مصلوب است
که فریاد میزند
هر پروانه ی گرفتار اتشی را
یادت هست؟؟؟
چگونه
نام بر ننگ میگذاشتی
شراره های باران خورده ی
عشق هایت را
و من تکثیر میکردم معمای دوست داشتن را
در ازدحام نبودنت...
آری...
من همان پینه دوز دقایقم
که انگشتهایش دیگر
برای شکاف انگشتهایت اندازه نیست
بگذر
از سیاره ای که کهکشانش
رها میکند فرزندی را
که دست هایش به بوی خورشید
الوده است...
( رویا ایمانی)
مرسی بابت تمام شعر های خوبی که اینجا میزاری. من هرروز بهت سر میزنم و لبریز میشم. دوست خوبم ادامه بده...