کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

چقدر خوب است

دارم به این فکر می کنم
چقدر خوب است نزدیک صورتم نفس می کشی
و وقتی حرف می زنی دست‌هایم را در دست‌هایت می گیری!
تازه وقتی نگاهم می کنی دستانت یخ می زند ...
چقدر خوب است وقتی جلوتر می آیی و

پیشانی ات را می چسبانی به پیشانی ام.

من که چیزی نمی گویم پس چرا اینقدر عرق می کنی و

مدام با دستمال، پیشانی و گردنت را پاک می کنی!؟

چند کلمه از آن حرف های آدم بزرگ ها می زنی و

با انگشت اشاره ات می کوبی به پیشانی من و می گویی:
گوش کن پسر تو هنوز خیلی بچه ایی ...
خودت هم خوب می دانی که من ...


چقدر قشنگ لبخند می زنی

انگار یک حبه قند بزرگ یکهو در دل آدم آب می شود
من عاشق این هستم
که از دور با لب‌هایت برایم بوسه می فرستی
کمی جلو تر بیا، حیف است!
اثر بوسه کم می شود تا برسد به من ...
چقدر خوب است
وقتی از نشستن خسته می شوی

زود بلند می شوی و دستان من را هم می گیری
یعنی تو هم ...!؟
و مرا سفت بغل می کنی
و سرت را آرام می گذاری روی شانه های من و

من بازوانت را سفت می گیرم...
کاش می شد همیشه....


راستی ادکلن Lui به تنت می آید...

من عجیب حس می کنم وابسته ات شده ام
با این که می دانم سهم دیگری هم هستی!

"عادل دانتیسم

------------------------------------------------------ 

 

بعد نوشت: 

1- مژگان خانم به نکته ظریفی اشاره کردن. ادکلن Lui یه ادکلن مردانه اس! و چقدر غم انگیز ... 

2- این شعر با اینکه بسایر زیبا و عاشقانه اس اما به شدت بوی خیانت میده! نمی دونم این شعر رو باید دوست داشت یا نه!؟  

3- اما واقعیت اینکه که چه خوشمون بیاد، چه نیاد، خیلی ها درگیر چنین رابطه هایی هستند! و اونها حتما این شعر رو خوووووب می فهمند. 

۴- ای انسان های بی شعور! نکنید این کار رو ...  (آقا شوخی بودا به ما هیچ دخلی نداره. به دل نگیرید)

نظرات 7 + ارسال نظر
نیما.خ یکشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 05:40 ب.ظ

ای یار غلط کردی بایار دگر رفتی
از کار خود افتادی در کار دگر رفتی

صد بار ببخشودم بر تو به تو بنمودم
ای خویش پسندیده هین بار دگر رفتی

صد بار فسون کردم خار از تو برون کردم
گلزار ندانستی در خار دگر رفتی

گفتم که تویی ماهی با مار چه همراهی
ای حال غلط کرده با مار دگر رفتی

مانند مکوک کژ اندر کف جولاهه
صد تار بریدی تو در تار دگر رفتی

گفتی که تو را یارا در غار نمی بینم
آن یار در آن غارست تو غار دگر رفتی

چون کم نشود سنگت چون بد نشود رنگت
بازار مرا دیده بازار دگر رفتی

(مولوی بزرگ)

محمد دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:34 ق.ظ http://http:/m-bibak.blogfa.com

آپم...

Mozhgan یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:02 ب.ظ

ادکلن Lui به تنت می آید!! یعنی بوی عطر اون شخص دیگه که این خانم سهمشه رو تنش می مونه و این آقا بوشو حس میکنه؟؟ چه غمگین!!!

به چه نکته ظریفی اشاره کردی مژگان خانم.
ادکلن Lui یه عطر مردانه اس!
تا حالا بهش دقت نکرده بودم.
مرسی

Aseman جمعه 18 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:22 ب.ظ http://mosaferejadeh.blogfa.com

چقدر خوب است...

مژگان دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 08:12 ب.ظ

رهگذر دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:55 ق.ظ

حس خوبی نیست کسی رو که عاشقانه دوسش داری میدونی که سهمت نیست و از اولش میدونی که رفتنیه.اما خب سادیسم عشق نمیزاره خودازاری نکنی و دل از همچین رابطه ای بکنی.وابستگی که در پی عاشقی به وجود میاد شاید دلیلشه

بله، یک جورایی میشه عشق ممنوعه
و اصلا هم خوب نیست!

ل.م دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:03 ق.ظ

شهرزاد خوبی نبودی
و آخر این قصه نیمه کاره ماند ..
می نشینم کنار تخت و برای جای خالی ات
شعری را که دوستش داشتی می خوانم ..
دست های سایه ات را می گیرم ..
نوازشش می کنم و رو به این آخرین تکه ای از تو
که باقی مانده است در من هنوز
می گویم : می دانی ...؟
من یک عادت عجیب دارم ... آنهایی را که می روند
بیشتر دوست دارم ... !

{ عادل دانتیسم }

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد