کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

جدایی را از یاد ببر

کاش اینجا بودی و می‌توانستم هر آنچه را که بر دلم سنگینی میکند در نگاهت زمزمه کنم.

نه!... اگر بودی می‌دانم باز هم تنها سکوت می‌کردم. 

بعضی چیزها را نمی‌توان بر زبان راند... 

مثلا پچ‌پچ گل‌های باغچه عشق و یا راز دلدادگی من به تو...

بعضی از حرف‌ها همیشه پشت سکوت جا خوش می‌کنند. 

شاید می‌ترسند سکوت را بشکنند و بعد از آن غروری را هم به مرداب فراموشی بسپارند.

...

دیشب پا به پای آسمان گریستم.

می‌دانم... در این شهر پر از خاکستر از باران خبری نبود اما آسمان دل نازنینت بارانی بود...

آسمان دل من، به هوای دل شکستهء شقایق می‌گریست...

و چشم بیمار من، به هوای روح پاک مریم‌گونهء تو...

می‌خواستم آنقدر اشک بریزم که با قطرات آن بتوانم غم دوری از تو را حل کنم.

اما غم دوری از تو آنقدر عظیم بود که حتی با بارش آسمان هم حل نمی‌شد...

...

بارها به این اندیشیدم که ای کاش، هیچ‌گاه دل به تو نداده بودم؛ اما بعد پشیمان شدم.

آخر اگر دل به تو نداده بودم که تا حالا بارها جان داده بودم.

لبخند بزن... نازنینت دل داده است تا جان نبازد...

می‌دانم که باز هم در خیالت به این می‌اندیشی که

چگونه باور کنی دختری را که دلش را به تو بخشیده است...

می‌دانم باز هم به نتیجه همیشگی می‌رسی! مهم نیست.

مهم این است که دل من آنجاست...

می‌دانم رسم امانت داری را به جا می‌آوری...

باورت می‌شود که نازنینت به تو بیشتر از خودش ایمان دارد؟

می‌دانم باور می‌کنی...

به روی نوشته‌هایم عطر یاس پاشیده‌ام تا شاید، باز تو را به یاد من بیندازد...

اگر دوست نداری بگو تا بعد از این عطر هر گلی را که تو دوست داری برویشان بپاشم...


"شهره روحبانی"

 

برگرفته از وبلاگ شاعر:

تمام دفترهایم به خاطر تو ورق خورده‌اند

 --------------------------------------------------------------------------

درباره شاعر:

شهره روحبانی، متولد 1 مرداد 1359، تهران

کتابهای چاپ شده:

مجموعه شعر: غریبه ، نشر مرآتی ، 1381


متن کامل در ادامه مطلب:

 


متن کامل:


کاش اینجا بودی و می‌توانستم هر آنچه را که بر دلم سنگینی میکند در نگاهت زمزمه کنم.

نه!... اگر بودی می‌دانم باز هم تنها سکوت می‌کردم. 

بعضی چیزها را نمی‌توان بر زبان راند... 

مثلا پچ‌پچ گل‌های باغچه عشق و یا راز دلدادگی من به تو...

بعضی از حرف‌ها همیشه پشت سکوت جا خوش می‌کنند. 

شاید می‌ترسند سکوت را بشکنند و بعد از آن غروری را هم به مرداب فراموشی بسپارند.

نمی‌دانم...

شاید هم من جسارت نداشته باشم که در نگاهت خیره شوم و بگویم آنچه را نباید بگویم...

همان نبایدی که می‌دانم اگر تو بدانی لحظه‌ای از نازنینت جدا نخواهی شد...

و این می‌شود سر آغاز فردای نیامدهء جدایی...

تو بهتر می‌دانی منظورم از جدایی چیست.

بارها من و تو از جدایی سخن گفته‌ایم و هر بار نیز اشک ریخته‌ایم

در تاریکی و سکوت...

اما... باشد هیچ نمی‌گویم... سکوت می‌کنم... خوب من!

دیشب پا به پای آسمان گریستم.

می‌دانم... در این شهر پر از خاکستر از باران خبری نبود اما آسمان دل نازنینت بارانی بود...

آسمان دل من، به هوای دل شکستهء شقایق می‌گریست...

و چشم بیمار من، به هوای روح پاک مریم‌گونهء تو...

می‌خواستم آنقدر اشک بریزم که با قطرات آن بتوانم غم دوری از تو را حل کنم.

اما غم دوری از تو آنقدر عظیم بود که حتی با بارش آسمان هم حل نمی‌شد چه رسد به  اینکه...

می‌دانم شاید قسمت این بوده که تو آنجا باشی و من اینجا...

شاید قسمت این بوده که، دل من هم همان جا، پیش تو جا بماند...

من نمی‌دانم چرا دلیل ناکامی در هر آرزو را، به حساب قسمت می‌گذاریم!

وقتی تو خود می‌خواهی آنجا باشی و من خود نمی‌توانم از اینجا دل بکنم،

 این وسط قسمت چه سهمی دارد؟!

زمانی که از ابتدای آفرینش، سرنوشت من و تو با جدایی نوشته شده است،

دیگر تقدیر چه گناهی دارد.

شاید سهم قسمت این است که، قبل از اینکه من و تو را عاشق هم کند، عاشق فرار کرد...

عاشق فرار از دل‌های عاشقمان... می‌دانم باز هم می‌گویی قسمت را فراموش کن.

جدایی را از یاد ببر...

اما می‌دانم زمانی که به جدایی می‌اندیشی، باز هم نگاهت از اشک تار می‌شود.

اما... بهترین من! نازنینت همه را می‌داند همه را...

تنها نمی‌داند که چرا سهم ما از سرنوشت دوری شده است...

تنها نمی‌دانم که اگر قرار بر این بود که تو با نازنینت نمانی پس چرا آمدی...

چرا میهمان دلش شدی و بعد صاحبخانه و بعد دل نازنینت را در کوله بارت گذاردی و با خود بردی؟...

بارها به این اندیشیدم که ای کاش، هیچ‌گاه دل به تو نداده بودم؛ اما بعد پشیمان شدم.

آخر اگر دل به تو نداده بودم که تا حالا بارها جان داده بودم.

لبخند بزن... نازنینت دل داده است تا جان نبازد...

می‌دانم که باز هم در خیالت به این می‌اندیشی که چگونه باور کنی دختری را که دلش را به تو بخشیده است...

می‌دانم باز هم به نتیجه همیشگی می‌رسی! مهم نیست.

مهم این است که دل من آنجاست... می‌دانم رسم امانت داری را به جا می‌آوری...

باورت می‌شود که نازنینت به تو بیشتر از خودش ایمان دارد؟... می‌دانم باور می‌کنی...

بروی نوشته‌هایم عطر یاس پاشیده‌ام تا شاید، باز تو را به یاد من بیندازد...

اگر دوست نداری بگو تا بعد از این عطر هر گلی را که تو دوست داری برویشان بپاشم...

 

"شهره روحبانی"

نظرات 6 + ارسال نظر
میلاد شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:08 ق.ظ http://www.bahman14.blogfa.com

سلام نیمای جان...
نمی دانم چرا مدتی بود وبلاگ را که باز می کردم مثل این فیلتر شده ها بود...
نا امید امشب باز کردم اش و دیدم کلمات نابی را که هماره آرامشم بوده است اینجا....
ذوق داشتم از دیدن دوباره ات اینجا...
گفتم ذوقم را شریک شوم با تو :)
خوب و برقرار و مانا باشی عزیز دل ...

درود آقا میلاد
لطفت مستدام

[ بدون نام ] جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:38 ب.ظ

فوق العاده بود ممنون

ahora جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:43 ب.ظ

دست مریزاد عالیییی

محمد بذلی جمعه 3 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:50 ق.ظ http://sibezendegi.blogfa.com

عشق گلی است که اگر آن را به قصد تجزیه و تحلیل پرپر کنید هرگز قادر نخواهید بود که آن را دوباره جمع کنید. [گل] [گل] [گل]

نادم پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:22 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

بالاخره روزی می رسد که احساس می کنی تَن ها، تنهایی ات را پُر نمی کنند...

روزی که حرفهایت را هیچکس نمی فهمد...

روزی که غمهایت روی دلت تلنبار می شود...

روزی که دلیلی برای شاد بودن نداری...

درست همان روز... همان روز یادت باشد کسی هست که بیشتر از همه دوستت دارد!

حتی حرفهای نگفته ات را می شنود!

همیشه آغوش مهرش گشوده است تا مأمن تنهایی ات شود!

همیشه شانه هایش به اندازه همه غصه هایت جا دارد!

کسی که در همین نزدیکی است... از همه نزدیک تر!

فقط کافی است سر بلند کنی...

زویا پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:37 ق.ظ http://royaymah.blogfa.com/

خیلی زیبا بود آقا نیما

*راستی ممنون بابت تذکرتون اصلاح شد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد