به دکمه ها، به لباس ها
و تو را در تاریکی جستجو می کنم
یکی یکی رویاهایم را به خاطر می آورم
احساس می کنم با زندگی کنار آمده ام
به خاطر تو می خواهم در سرمای زیادی بایستم
سرم را از هر کجای مرگ که باشد
بیرون می آورم
و به تو خیره می شوم
"زنده یاد غلامرضا بروسان"
کتاب: در آبها دری باز شد / نشر مروارید / چاپ اول، پاییز 1392
هنوز هم دوست داشتن تنها حس مشترک ماست ...
من تو را دوست دارم و تو دیگری را
همین بهانه کافیست که باور کنم
تو دلتنگی هایم را می فهمی ...
کاش برای این کمرنگ شدن راهی پیدا میشد
کدام کمرنگ شدن!؟
سلام نیمای عزیز...
با کمی تأخیر روز مرد و پدر رو تبریک میگم...در مرد بودنش شکی ندارم!...
بهترینها برای شما
درود و سپاس آقا سعید
قاصدک می آورد
کوله باری از شبنم
از تن نسیم ...
یک بغل بوی خوش
می چینم
و در آغوش پروانه ها
آشیانه می سازم
خانه ای به اندازۀ یک خوشبختی
و اتاقی از خواب گلها
چشم مهتاب را
بر سقف آن خواهم آویخت
و ستارگان در خلوت شب
داروغۀ آسمان تو می شوند
از افق چشمانت
پنجره ای می چینم
و در سمت شبم می کارم
و از یاسهای آویز خیال
بر عریانی آن پرده می کشم
بستری از رؤیا
در ژرفای گلهای سرخ
می گسترم
بالشی از ناز نیلوفر
بر آن می نهم
و عکس آغوش تو را
بر بالین آن می کوبم
وچلچله ها
که در آرامش آن
قلبت را تخم می نهند
می خزد
سایۀ آغوش تو
بر اندام عشق من
می چشد لبم
شهد بوسه ات را
در موسیقی آرام قلب من
و ناله های تو در لذّت عشق
وقتی به هیجانی می رسی
که تسلیم می شوم
و قلب ما در هم ذوب می شود
گم می شویم
در خواب کبوترها
و بالاتر از آسمان
در کهکشان تو با من
مجذوب تو می شوم
در مدار جاذبۀ عشق
و تا ابد ...
بر گرد تو می چرخم
پرویز صادقی