بر دکه ی روزنامه فروشی
باران
به شکل الفبا می بارد
دوست دارم
چند حرف و شاخه گلی در منقار بگیرم
و منتظرت بمانم
باران عصر
موزون و مقفا
می بارد... می بارد... می بارد
و تو
دیر کرده یی
گل ها
مثل پرندگان به دام افتاده در کف من می لرزند
تو نخواهی آمد
و شعر
داستان پرنده یی است
که پرواز را دوست دارد و
بالی ندارد.
"محمد شمس لنگرودی"
از کتاب: "پنجاه و سه ترانه ی عاشقانه" / نشر آ هنگ دیگر
برگرفته از وبلاگ:
تو نخواهی آمد
و شعر
داستان پرنده یی است
که پرواز را دوست دارد و
بالی ندارد...
و برای این دوست داشتن ات
فکری بکن
جا نمی شود در من