دهانم پیله ی پروانه هاست
این حرف های ناگفته
این سکوت طولانی
یک روز شعر بلندی خواهد شد
عشق من!
با انگشت هایم
به تو فکر می کنم
و این خطوط، آغوشند...
پشت این جمله ها
زنی پنهان شده است
که اگر صدایی داشت
حرفی نمی زد
چیزی نمی نوشت
تنها بلند بلند
آواز دوستت دارم سر می داد!
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان
خوبم!
خیلی خوب.
مگر میشود به فکر تو بود وُ خوب نبود
تو را خیال داشت وُ
بد بود
من خوبم قشگِ عزیز
راستی تا یادم نرفته بگویَم،
دوستت دارم
نه مثل دیروز
نه مثل امروز
نه حتا مثلِ اولِ سطر وُ حالِ
حالا
نــــــــه!
الان،
تو را یک جورِ دیگر دوست دارم
بیشتر از هر جور.
غمگینم! :(
آخر امروز نگفتم،
نگفتم دوستت دارم
از خودم خجالت میکشم
از خودم فرار میکنم
که دیر کردم
که دیر گفتم وُ امروز رفت.
قشنگِ نازم،
میدانم هیچ بیراههای
به تو نمی رسد
میدانم تا تو خیلی راه است
خیلی!
تازه راه؛
خیلی راه باشد
شاید به تو برسد
تو که غریبه نیستی
علاقهجانِ منی
خواب ماندم
نه این که در خواب نگفته باشمها...ا
نـــــه!
تازه یواشکی بوسَت هم کردم! (خجالت!)
گفتم شاید تو نشنیده باشی
نه نه ... دارم دروغ میگویم
می دانی،
اصلن کیف میکنم هِی بگویم سلام
هِی بگویَم دوستت دارم
هِی یواشکی ببینمت
دید بزنم
بوس کنم...
بخدا حتا همین سطر هم،
جوری دیگر
دوستت دارم
جورِ دیگر میگویم
سلام
علاقهیِ نازم
دوستت دارم
حالت چهگونه است؟
من،
به فکرِ تو
خوبم!
میبوسمت.
هرجا، هروقت
"افشین صالحی"
من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم
و برایم مهم نباشد که تو
در کجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی..!
"مینا آقازاده"
برگرفته از وبلاگ: کافه دلتنگی
به
خاطر تو گریه نمی کنم
تو
خوبی .. خوبی ات به لبخند وادارم می کند.
می
دانی؟
برای
خودم گریه می کنم.. برای حال خوشم گریه می کنم
به
اینکه هربار که می افتم.. بزرگ تر می شوم
من
بلد نیستم به زبان تو زیبا باشم
اندازه
ی تو زیبا باشم
من
همینم ..
دختری
که اشک هایش همه جا هستند
با
هر کلمه ای گریه می کند ...
دختری
که فکر می کند عشق می تواند خیلی چیزها باشد
می
تواند بخار باشد
وقتی
برایت شکوفه ها را دم می کنم ...
می
تواند دست تکان دادن باشد
به
آدم هایی که عاشق تو اند !
می
تواند خاموش کردن چراغ ها باشد
درست
لحظه ای که جهان را باید روشنی پر کند !
می
تواند برگشتن باشد
از
راهی که پاهایت به آن می چسبند
و
مجبوری فقط بروی، فقط بروی ...
می
تواند فریاد زدن باشد
میان
کوه ها گم شدن و اسم کسی را فریاد زدن !
می
تواند سال ها سکوت باشد
سال
ها بی هیچ حرفی درد کشیدن !
عشق
می تواند برعکس باشد
می
تواند هماهنگ باشد..
نا
هماهنگ باشد.. تند باشد ..
آرام... آرام شروع کند به زیرو رو کردن ...
دوستت
دارم
که
این ها را می نویسم
دوستت
دارم که کلمه ها را درک می کنم
دوستت
دارم چون خودت هستی
دوستت
دارم چرا که جهان را دوست دارم
چرا
که عاشق آدم ها شده ام ..
می
خواهم اندوه شان را یکی یکی ببوسم
می
خواهم شادی شان را بردارم
برای
دنیا پیراهن بدوزم !
"فرناز
خان احمدی "
دوستت دارم
بی آن که هراس داشته باشم از نگاه های گریزانت
ساده می گویم
دوستت دارم
بی آن که دلم بلرزد از انبوه سکوتت!
ساده می گویم
دوستت دارم
تو ...
دوستم نداشتی هم، نداشته باش
من ...
به آن اندازه ای که تو باید دوستم می داشتی و نداشتی، دوستت دارم
ساده می گویم :
دوستت دارم ...
"از: ناشناس"
دوستت دارم
چگونه میخواهی اثبات کنم وجودت را در جهان
مثل وجود آب
مثل وجود درخت
تو آفتابگردانی
و نخلستان
و نغمهای که از جان برمیخیزد…
بگذار با سکوت بگویمت
وقتی که واژهها توان گفتن ندارند
و گفتار دسیسهایست که همدستش میشوم
و شعر به صخرهای سخت بدل میگردد
بگذار
تو را با خود در میان بگذارم
میان چشمان و مژگانم
بگذار
تو را بهرمز بگویم اگر به مهتاب اعتمادت نیست
بگذار تو را به آذرخش بگویم
یا قطرههای باران…
بگذار نشانی چشمانت را به دریا دهم
اگر دعوتم را به سفر میپذیری…
چرا دوستت دارم؟
کشتی میان دریا، نمیداند چگونه آب دربرش گرفته
و به یاد نمیآورد چگونه گرداب درهمش شکسته
چرا دوستت دارم؟
گلولهای که در گوشت رفته نمیپرسد از کجا آمده
و عذری نمیخواهد
چرا دوستت دارم… از من نپرس
مرا اختیاری نیست… و تو را نیز
از: نزار قبانی
بخشی از شعر بلند "دوستت دارم..."
مترجم: آرش افشار
(متن کامل شعر "دوستت دارم..." در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...برای بار هزارم میگویم که دوستت دارم
چگونه میخواهی شرح دهم چیزی را که شرحدادنی نیست؟
چگونه میخواهی حجم اندوهم را تخمین بزنم؟
اندوهم چون کودکیست… هر روز زیباتر میشود و بزرگتر
بگذار به تمام زبانهایی که میدانی و نمیدانی بگویم
تو را دوست دارم
بگذار لغتنامه را زیر و رو کنم
تا واژهای بیایم هماندازهی اشتیاقم به تو
و واژههایی که سطح سینههایت را بپوشاند
با آب، علف، یاسمن
بگذار به تو فکر کنم
و دلتنگت باشم
بهخاطر تو گریه کنم و بخندم
و فاصلهی وهم و یقین را بردارم
از: نزار قبانی
بخشی از شعر بلند "دوستت دارم..."
مترجم: آرش افشار
بگذار برایت چای بریزم
امروز به شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند زیر آیینهها…
و جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است مثل حضور شعر
و حضور قایقها و خاطرات دور...
...
از: نزار قبانی
بخشی از شعر بلند "دوستت دارم..."
مترجم: آرش افشار
نگاه کن، پرندگان زمستانی، چگونه در دل من خود را گرم می کنند
و ماه نیمه، در طراوت روحم، نیم دیگر خود را می جوید
ببین چگونه تو را دوست دارم
که آفتاب یخ زده در رگ هایم می خزد
و در حرارت خونم پناهی می جوید
.
دوستت دارم
افیانوس ها
کنار جوی خانه تو زانو می زنند
و رد قدم های تو را می بویند
توفان ها
به کناری می ایستند
تا نسیم بلورینت بگذرد
تاریکی ها کنار خانه تو جمع می شوند
تا طرح مردمکان تو را بگیرند
.
دستی که تو را خلق کرده بود
تبعید شده از بهشت
چشمی گریزت را دید و سخنی نگفت
تبعید شده از بهشت
تو راز بهشت را
با خنده های درخشانت فاش کرده ای
.
ای طعمه زندگی !
بال ستاره های گمشده!
تمشک غزل !
طراوت شادمانی !
بگذار
بال در بال آفتاب غرق شده در افق
به سوی تو پارو کشم
بگذار
با ستاره های زغال شده بر دو پاره آسمان بنویسم
خون تباه شده در گلوی پلنگی زخمی بودم من
که دام تو درمانم کرد
.
دهانت
آشیانه شادمانی است
گلویت
خفیه گاه پرنده رنگین کمانی که از کف شیطان گریخت
چشمت
دو سوره از یاد رفته بود
که بر سر راهم یافتم
دکمه های پیرهنت
خرده ریز ستاره هایی است
که به دیدار تو از نرده آسمان خم شدند
و در کف من افتادند
.
ای ماهی یونس !
جرقه بی انتها !
تو را
ساعت سازی
کور با من آشنا کرد
که راز زمان را نمی دید
و بال های تو را دیدم من
که در آسمان ها می جنبید
و انتظار شانه های مرا می کشید
بال نقره یی از صدف
که در اقیانوس تشنه جاودانگی غرقم کرد .
غزال کرم پوشم که نهنگ بیابانی را صید کرده ای !
تلالو جادو !
حلاوت صبح ستاره شسته
!
خدایت بودم
و تو را آفریدم
تا سجده کنم در کنارت .
از: شمس لنگرودی
برگرفته از کتاب: «53 ترانه عاشقانه»
این ابرها را
من در قاب پنچره نگذاشته ام
که بردارم.
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید.
"رسول یونان"
برگرفته از وبلاگ:
http://baharaneman.mihanblog.com
وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی "دوستت دارم"
کام زندگی را تلخ می کند
وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات
زندگی را
تا مرز های دوزخ
می لغزاند!
دیگر ـ نازنین من ـ
چه جای اندوه
چه جای اگر
چه جای کاش
و من
ـ این حرف آخر نیست ـ
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری صوفیانه
از گفتنش امتناع کنم.
"مصطفی مستور"
پشت همین چراغ قرمز
اعتراف کردم
دوستت دارم!
تا هرکجا
مجبور شدی کمی مکث کنی،
یاد عشقمان
بیفتی
چه میدانستم
قرار است بعد از من
تمام چراغهای
زندگی ات
سبز شوند...
"میلاد تهرانی"
سُر میخورم توی بغل شب،
دو دستی میچسبدم.
بوسهات را بغض میکنم،
نوازشت را میگریم،
و همآغوشیات را
عق میزنم
توی صورت شهر!
لبخند میپاشی
روی بالشم.
چشمت را نمیفهمم،
زبانت را هم،
با اینحال
بهتمامِ لهجههای دنیا،
دوستت دارم!
حتا به لهجهی سکوت
وقتی به نام
میخوانیم!
خودم را
برایت کنار میگذارم
از خودم کنار
میکشم،
تا کنارِ تو
باشم،
تا تو در
کنارِ خودت باشی.
چقدر میپرسی: آدم شدی؟
خیالت راحت
من خیالِ آدم
شدن ندارم!
"نسترن وثوقی"
برگرفته از وبلاگ شاعر
از من مپرس چرا دوستت دارم من
تو هم چون
شعری
که هر چه
دروغ میگویی ، زیباتر میشوی
از من مپرس
از چه تو را میپرستم
بتی از سنگی
سرد چون بلور
بطالت روزی
تابستانی بر دریا
از من مپرس
از تو چرا ناگزیرم
ای خون!
دقایق آخر!
مریم بیشوی!
عیسای نازاده
صلیب شده را
در آغوشت
بگیر.
"شمس لنگرودی"
تو به زندگی
میمانی
!
به نوشیدن
جرعهای آب در فاصلهی دو رؤیا !
به بوییدن
عطرِ یکی نامهْ پیش از گشودنش !
به سلام هر
سپیدهدم
!
به فرونشاندن
عطش اطلسیها
!
به زنگ بیهنگامِ
تلفن ،
با خبری
گوار یا ناگوار
!
...
"یغما گلرویی"
دوستت دارم
می خواهم تو را به زمان
به حال و هوایم پیوند دهم
ستاره ای در مدارم!
می خواهم شکل واژه ها شوی
و سپیدی کاغذ
هر کتابی که چاپ می کنم
مردم که بخوانند
تو چون گلی در آن باشی
شکل دهانم
حرف که می زنم
مردم تو را شناور در صدایم ببینند
شکل دستانم
به میز که تکیه می کنم
ترا میان دستانم خواب ببینند
پروانه ای در دستان کودکی!
من عاشق حرفه ایم
شغلم عشق تو
عشق چرخان روی پوستم
تو زیر پوستم
من خیابان های شسته از باران بر دوش به جستجوی تو
چرا به من و باران ایست می دهی؟
وقتی می دانی
همه زندگیام با تو
در ریزش باران خلاصه شده
وقتی می دانی
تنها کتابی که پس از تو می خوانم
کتاب باران است
ممنونم
که به مدرسه راهم دادی
ممنونم
که الفبای عشق را به من آموختی
ممنونم
که پذیرفتی عشقم باشی
زمان در چمدان توست وقتی به سفر می روی...
"نزار قبانی"
نمی خواهم تو را به خاطرات دور پیوند دهم
به حافظه قطار های مسافری
تو آخرین قطاری هستی که شبانه روز
بر رگهای دستانم سفر می کند
تو آخرین قطار من
من آخرین ایستگاه تو
دوستت دارم
نمی خواهم تو را به آب پیوند دهم
یا به باد
به تاریخ های هجری و میلادی
به جذر و مد دریا
ساعات کسوف و خسوف
و مهم نیست ایستگاه های هواشناسی
یا خطوط فنجان های قهوه چه می گویند
چشمان تو به تنهایی پیامبر گونه منند
مسئول شادی جهان !
"نزار قبانی"
و با تو
دیگَرَم به بیداری این گسترهی خاموشُ آدمیانش نیاز نیست!
چرا که تو چهار فصل سرزمین منی:
سردتر از زمستان سقّز،
گرمتر از تابستان اهواز،
سبزتر از بهار لاهیجان،
و مطلّاتر از پاییزِ برگافکن چیچست!
"یغما
گلرویی"
از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم
دفتر اول: من وارث تمام بردهگان جهانم!
---------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
انسان با سه بوسه تکمیل می شود:
اول: بوسه مادر، که با آن با یه عرصه خاکی می گذارد
دوم: بوسه عشق، که یک عمر با آن زندگی می کند
و سوم: بوسه خاک، که با آن پا به عرصه ابدیت می گذارد.
"منبع: نت"
-----------------------------------------------------------------------
+ ترانه «من و بارون» با صدای بابک جهانبخش و رضا صادقی را از اینجا دانلود کنید.
از آلبوم «من و بارون» ، سال انتشار: 1391
سکوت را میپذیرم
اگر بدانم
روزی با تو
سخن خواهم گفت
تیره بختی را
میپذیرم
اگر بدانم
روزی چشمهای
تو را خواهم سرود
مرگ را میپذیرم
اگر بدانم
روزی تو
خواهی فهمید
که دوستت
دارم
"جبران خلیل جبران"