دروازههای شهرت را به رویم بگشا
با تو آنقدر حرف دارم که
با گفتن تمام نشود
سالهاست من لحظاتی را زیستهام که
گره به نام تو خورده
دروازههای شهرت را به رویم بگشا
من در آنجا با تو
شهرهای دیگر را تصاحب خواهم کرد
این خانهها
این کوچهها
این میدانها
کفایت هر دویمان را نمیکند.
"اُزدمیر آصف"
ترجمه: قادر دلاورنژاد
برگرفته از وبلاگ مترجم:
http://delavarnejad.blogfa.com
موهایت در باد
به پرواز در می آمد
کنارت
به تماشایت می نشستم
خورشید می سوزاند
دریا آتش می گرفت
تو حرف می زدی
و من غرق صحبت ات بودم
می خندیدی
سکوت می کردی
به فکر فرو می رفتی
دست در دست من، راه می رفتی
راه تمام می شد
تو را نمی دیدم
زمان، سال سال می گذشت
از دور، از خیلی خیلی دور
تماشایت می کردم.
"اُزدمیر آصف"
مترجم: سیامک تقی زاده
دوست داشتن
گاهی وقت ها تحمل است
اینکه بتوانی با زخم های زندگی
هنوز سرپا ایستاده باشی.
دوست داشتن
گاهی وقت ها، زندگی ست
همانند سینه ای بدون نفس،
از مرگِ
قلب بدون عشق
آگاه باشی.
دوست داشتن
گاهی وقت ها
سنگین است
به سان
سنگینیِ لیاقت دوست داشته شدن
و بعضی وقت ها
دوست داشتن
حیاتی دیگر است
زنده نگه داشتن
کسی درون ات
حتی
با وجود این فاصله های دور.
"اُزدمیر آصف"
(ترجمه: سیامک تقی زاده)
گفته
بودم؛
فراموشی زمان میخواهد..
اشتباه بود
فراموشی زمان نمیخواهد
فراموشی دل میخواست
که آن هم پیش تو ماند.
"اُزدمیر آصف"
ترجمه: سیامک تقىزاده
+ اُزدمیر آصف (۱۹۲۳-۱۹۸۱) شاعر اهل ترکیه.