من ندانم ز نگاه تو چه خواندم اما
دانم این چشم همان قاتل دلخواه من است.
"حسین فروتن"
1)
من هر وقت به تو فکر می کنم
ناگهان قشنگ می شوم
پرنده می شوم درخت می شوم
تو همان کسی نیستی
که هر وقت پنجره ای در من می سوخت
با خودم می گفتم
ای خدای من
کجایی که نه تو مرا می بینی
و نه من تو را.
2)
تو
یک روز
در یک جایی
با یک نفر که دیگر دوستت نمی دارد
دلت بسیار برای من تنگ می شود
آن یک نفر منم.
3)
مرا نگاه کن
که چه بوی خوبی می دهم
بس که گل از تکه پاره هایم روییده است
من زخم شریف خودم هستم
زخم حاصلخیز خودم
ای زندگی
من تو را با همه چرک های چسبیده بر تنت
دیوانه وار دوست می دارم.
"فرنگیس شنتیا"
از کتاب: من هم روزی عزیز کسی بودم / چاپ اول: 1402
چیزی به من بگو که بمانم
حرفی به من بزن که نمیرم
مثلا بگو که می رسد بهار
و من نگویم روی کدامین زخم این باغ
می خواهد که گل کند
مثلا بگو که سبزه می روید به زودی
از میان این خاکستر
و من نگویم که چگونه
مثلا بگو که دوستت می دارم
و من نگویم دیگر چه کسی را
مثلا بگو روزی از همین روزها
مرا در چراغانی خیابان ها به آغوش می کشی
و من نگویم اصلا مگر می شود
"فرنگیس شنتیا"
از تو چیزی در من نفس می کشد
به یک دلیل ساده قشنگ
که نمی شود برایت گفت
من با تو صدای کندن گورها را فراموش می کنم
صدای به هم کوبیدن دری
که یک قلب قرمز کوچک لای آن گیر کرده بود
من با تو آن نیمه شکسته خودم را فراموش می کنم
مرا همان جورها صدا می زنی
که می شود برایت مرد؟
من فکر می کنم
وقتی خدا حالش کمی خوب است
از لابلای تارهای صوتی تو می زند زیر آواز.
"فرنگیس شنتیا"
از کتاب: من هم روزی عزیز کسی بودم / چاپ اول: 1402