کارگرها
زندگی ساده و
زن های زیبایی دارند
آنها هر روز
در پایان کار
از آسمان خراش ها
ابرهای سفید تازه
به خانه می برند!
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
بعضی از چیز ها
تنها از دور ظاهر آرام و زیبا دارند
و انسان
برای نزدیک شدن به آنها نباید پافشاری کند
مثل عشق
سیاست
و مهاجرت...
من بر آسمان خراش ها
پرنده های مهاجر زیادی دیده ام
که چشم هایشان پر از اشک بود!
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
اگر روزی
بمیرم
تمام کتاب
هایی را که دوست دارم
با خودم
خواهم برد
قبرم را از
عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از
اینکه اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از
آینده وحشتی داشته باشم
دراز می کشم
سیگاری روشن
می کنم
و به خاطر
همه دخترانی که دوست داشتم در آغوش بگیرم
گریه خواهم
کرد
اما درون هر
لذت، ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی
شانه ات را تکان بدهد و بگوید:
_ بلند شو سابیر!
باید برویم سر کار…
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
هرگز حاضر نیستم
به خاطر آزادی کشته یا زندانی شوم!
آزادی همیشه ویرانگر بوده است
محدودیت، چهره برخی چیزها را بزرگ می کند
هیچ کس نمی فهمد
من خیلی وقت ها محتاج آزادی بوده ام
کوچک
به اندازه دوست داشتن تو!
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
------------------------------------------------------
دفتر عشق:
صدای تو بیداری گلهاست
صدای تو نهایت خوبی است
صدای تو رقص گلهای قالی است
صدای تو مانند خود تو است
صدای تو اتاقم را پر کرده است
من با صدای تو میخوابم
صدای تو شعر است، موسیقی است
صدای تو عشق است
اصلاً جهان با صدای تو تسخیر شده است!
رویاهایم با صدای تو تعبیر میشود
صدای تو تکیه گاه من است
بگذار به صدایت تکیه کنم
همه اتاقِ من در طواف صدای تو جاریست
در صدایت مانند برق نگاهت چیزی است که من به آن محتاجم
من تنها به صدای تو تکیه میکنم
این تکیه گاه را از من دریغ نکن
صدای تو خود آرامش است
آرام دلم...
صدایت را از من نگیر.
منبع:
تنها دلیلی که با خدا دوست نیستم
به گذشته های دور بر می گردد
اینکه
خانواده شش نفری ما
در اتاق کوچکی زندگی می کرد
و خدا که تنها بود
خانه اش از خانه ی ما بزرگ تر بود.
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
-----------------------------------------------------------------
پی نوشت:
یک نکته جالب امروز فهمیدم آنهم اینکه در کتاب، هر جا که نام خدا هست
(البته اون جاهایی که به نوعی عبور از خطوط قرمز بوده)
به این صورت نوشته شده: " ــدا" و یا به جاش سه نقطه "..." گذاشته شده!
اول فکر کردم که اشکال چاپی هست اما بعد متوجه شدم که از عمد بوده
نمی دونم بخاطر گرفتن مجوز چاپ بوده و یا سایر ملاحظات!؟
به هر حال این اتفاقی هست که در این کتاب افتاده.
مثلا شعر اول که از سابیر هاکا اینجا گذاشتم به این صورت در کتاب نوشته شده:
پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز می خواند
...
از دست هایش
خجالت می کشید!
تنها سرزمین من شد،
نگران نباش
جیبم را از بوسه هایت پر کرده ام
دیگر برایم فرقی نمی کند
جهنم
بهشت
یا میدان جنگ!
"سابیر هاکا"
-----------------------------------------------
دفتر عشق:
نگاه مهربانت را از من نگیر... من به معجزه نگاهت ایمان دارم.
تمام زندگی ام بر این باور بوده ام
که دروغ نگویم
دل هیچ انسانی را نشکنم
و این را پذیرفته ام که از بین رفتن قسمتی از زندگی است.
اما با این وجود
از مرگ خودم می ترسم
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم!
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
/ نشر نیماژ / چاپ سوم، 1392 / صفحه 18
(برنده جایزه شعر کارگری ایران، 1392)
پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز می خواند
خدا
از دست هایش خجالت می کشید!
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
-----------------------------------------------------
سابیر هاکا، شاعر کارگران، متولد 1 خرداد 1365، کرمانشاه
وبلاگ شاعر:
http://www.sabeerhaka.blogfa.com/
--------------------------------------------------------
+ روز جهانی کارگر، بر تمامی کارگران سخت کوش ایران زمین گرامی باد.
+ پیشاپیش، روز معلم، بر تمامی معلمان دلسوز این مرز و بوم گرامی باد.
--------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
حال مرا می خواهی؟
از حوله ات بپرس
چگونه مرا در آغوش می گیرد
وقتی که تو نیستی...
"منبع: نت"