یلدا شبی
ست مُردد
میان رفتن و ماندن، که نمی داند
ما را کنار هم تماشا کند یا به آغوش صبح برسد!
یلدا شبی ست کوتاه
که از حسادت موهای تو کش می آید به تن ماه!
یلدا شبی ست عاشق
که شعرهایم را با عطر پیرهنت
برای یک دنیا می خواند!
یلدا شبی ست دلتنگ
که پشت پنجره با صدای مرغ سحر سیگار می کشد!
یلدا شبی ست رویایی
وقتی قرار است برای تماشا کردن تو از راه بیاید!
یلدا شبی ست که بیشتر دوستت خواهم داشت
طولانی تر کنارم خواهی ماند
و دیرتر پشت پلکهایم به خواب خواهی رفت!
یلدا معجزه ای ست که به عشق ایمان بیاوریم
پس دوستم داشته باش
شبیه یلدا
با طعم عشق
با عطر ترنج.
"منتسب به حامد نیازی"
----------------------------------------------------
پ.ن: این شعر در فضای مجازی به نام آقای نیازی منتشر شده است. اما من منبع موثقی برایش پیدا نکردم. در کانال تلگرام آقای نیازی هم نیست!
من شب های
عاشقی را
بلند و
طولانی دوست دارم
و بوسه ها
را
شیرین و
سرخ
شمرده و
دانه دانه
شبیه انار
پس
قرارمان باشد شب یلدا
می خواهم
کمی بیشتر دوستت داشته باشم.
"سوسن درفش"
شب را من
از نگاه تو می دانم
که آرام
سطح نگاه
باغچه را رنگ می زند.
و اضطراب
مرا
با قیچی
ستاره آواز
بریده
بریده
جا می دهد
به کنج سینه.
شب را من
از خزیدن گل های ماه نمی دانم
که چکه
چکه بر دریچۀ تن جاری است،
تا برگ
های ختمی نازا
صورت بر
گرد ماه بساید
و نیلوفر
شکستۀ تنهایی
در اتهام
تهمت همخوابگی کاج
الماس باد
وحشی را
بر ساقۀ
گلوی شیشه ایی اش امتحان کند.
شب را من
از ترانۀ چشم تو می کشم
بر گوشوار
حسرت دیدار
زیر درخت
ناژوی بیدار.
ورنه مرا
به راندن در شب
هیچ
التفات نبوده است.
"ناشناس"
هوا چنان سرد است
که سرما را حس نمیکنم
و زخم چنان گرم
که درد را
کنارت مینشینم
دستم را گرم میکنم
و خاکستر میریزم
بر زخمم.
"عمران صلاحی"
اگر روزم پریشان شد، فدای تاری از زلفش
که هر شب با خیالش، خواب های دیگری دارم.
"مهدی اخوان ثالث"
تو که نمی دانی عطر بهار نارنجم
گاهی انقدر دلتنگت هستم
که می خواهم یقه ات را بگیرم
و از آن قاب عکس خاکستری بیرون بکشمت
در آغوش بگیرمت و بیخیال همه ی دنیا بشوم
سوار عطر خیال ببرمت آن طرف کائنات
میان همان شعرها که فقط خدا می نویسد!
آنجا که من باشم و تو
من از تو بگویم و تو ناز کنی
و من...
از خوشی بمیرم!
"حامد نیازی"
مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم
"حافظ"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
جز کوی تو دل را نبوَد منزل دیگر
گیرم که بوَد کوی دگر، کو دل دیگر؟
"ظریف اصفهانی"
+ محمدحسن ظریف اصفهانی، شاعر و ادیب قرن سیزدهم هجری اهل اصفهان بوده است.
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم ترا
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم ترا
"فیاض لاهیجی"
درباره شاعر: فیاض لاهیجی (درگذشتهٔ ۱۰۷۲ قمری) از متکلمان مسلمان و شیعه، صاحب تألیفاتی چون گوهر مراد، سرمایه ایمان و شوارق الالهام است. او و فیض کاشانی شاگرد و داماد ملاصدرا بودند.
متن کامل شعر در ادامه مطلب
با تو بودن چقدر خوب است؛
و صدای تو وقتی میخوانی ام،
مثل عطر خاک باران خورده،
مثل لمس دکمه ی پیراهنت در تاریکی،
مثل فکر بوسه ات،
هوس انگیز!
با تو بودن چقدر خوب است!
آنقدر که مسافر خواهم شد
اگر تمام جاده ها به سوی تو یک طرفه باشد!
"حامد نیازی"
از کتاب: نامه های سوخته
دلتنگم
آن قدر که به عقب بر می گردم
با سایه ای روی دیوار که کوچک می شود.
کوچک می شود آن قدر که خانه را ترک کنم
چمدان روی پله ها باز شود
و همسایه ها بو ببرند
زنی که شب پیش بلند می خندید
از من زیباتر بود!
"حانیه فراهانی"
از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
"سعدی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
بعد از آخرین پاکت
به جنگ فکر می کردم
به بوسیدنت بعد از پوتین ها
به رقص با اسلحه
به خیرگی
به چراغ
به خاموشی.
پلنگی زخمی بودم
در آینه ی حمام چهل ساله
در آینه ی آسانسور بیست و هفت ساله
و تو سربازی که هر ماه
در صندوق پست میان نامه ها یکی در میان بر می گشت.
"حانیه فراهانی"
از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402
صدای تو می تواند
سری را برگرداند
شبیه ریلی فرورفته در مه
که مسافری بی چمدان را ...
سرم را می چرخانم
تو ایستاده ای
با هزار اسب پریده از خواب در سینه ام
باور کن می دانستم
هرکجا رفته باشی
من برمی گردم .
"حانیه فراهانی"
از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402
بیوگرافی شاعر: حانیه فراهانی متولد ششم دی ماه ۱۳۷۳ در تهران است. سرودن شعر برای حانیه از شانزده سالگی در انتهای خیابانی که معجزه ی زندگی او آنجا اتفاق افتاد یعنی لنکران و دیدار با سید علی صالحی آغاز شد.
متن کامل در ادامه مطلب
تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدیم
ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم
"کلیم کاشانی"
+ ابوطالب کلیم همدانی یا ابوطالب کلیم کاشانی از شاعران سدهٔ یازدهم هجری و یکی از بزرگترین شعرای مشهور زمان خود بود.
متن کامل شعر در ادامه مطلب
توجه: وبلاگ "کوچه باغ شعر" هیچ صفحه ای در شبکه های اجتماعی از جمله تلگرام و اینستاگرام ندارد.
اشعاری از عارف قزوینی:
عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده ست
جز جام، به کس دست، چو خیام نداده ست
دل جز به سر زلف دلارام نداده ست
صد زندگی ننگ به یک نام نداده ست.
***
از غم هجر تو روزگار ندارم
غیر وصال تو انتظار ندارم
چون خم گیسوی بیقرار تو یک دم
بی رخ ماهت بتا قرار ندارم.
***
تا گرفتار بدان طره طرار شدم
به دوصد قافله دل، «قافله سالار» شدم
گفته بودم که به خوبان ندهم هرگز دل
باز چشمم به تو افتاد و گرفتار شدم.
"عارف قزوینی"
--------------------
ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ - ۱۳۱۲ ه.ش)، شاعر و تصنیفساز اهل ایران بود.