به
خاطر تو گریه نمی کنم
تو
خوبی .. خوبی ات به لبخند وادارم می کند.
می
دانی؟
برای
خودم گریه می کنم.. برای حال خوشم گریه می کنم
به
اینکه هربار که می افتم.. بزرگ تر می شوم
من
بلد نیستم به زبان تو زیبا باشم
اندازه
ی تو زیبا باشم
من
همینم ..
دختری
که اشک هایش همه جا هستند
با
هر کلمه ای گریه می کند ...
دختری
که فکر می کند عشق می تواند خیلی چیزها باشد
می
تواند بخار باشد
وقتی
برایت شکوفه ها را دم می کنم ...
می
تواند دست تکان دادن باشد
به
آدم هایی که عاشق تو اند !
می
تواند خاموش کردن چراغ ها باشد
درست
لحظه ای که جهان را باید روشنی پر کند !
می
تواند برگشتن باشد
از
راهی که پاهایت به آن می چسبند
و
مجبوری فقط بروی، فقط بروی ...
می
تواند فریاد زدن باشد
میان
کوه ها گم شدن و اسم کسی را فریاد زدن !
می
تواند سال ها سکوت باشد
سال
ها بی هیچ حرفی درد کشیدن !
عشق
می تواند برعکس باشد
می
تواند هماهنگ باشد..
نا
هماهنگ باشد.. تند باشد ..
آرام... آرام شروع کند به زیرو رو کردن ...
دوستت
دارم
که
این ها را می نویسم
دوستت
دارم که کلمه ها را درک می کنم
دوستت
دارم چون خودت هستی
دوستت
دارم چرا که جهان را دوست دارم
چرا
که عاشق آدم ها شده ام ..
می
خواهم اندوه شان را یکی یکی ببوسم
می
خواهم شادی شان را بردارم
برای
دنیا پیراهن بدوزم !
"فرناز
خان احمدی "
خیلی زیبا بود عزیزم....