خدا اگر تو بودی
همهی فصلها بهار بود
از درختهای سیب شراب انگور میچکید و
گیلاسها یکی در میان، انار شکوفه میدادند؛
از پیامبران اگر یکی زن بود تو بودی
بیکتاب و دستور بیمشق و سرمشق
بیجنگ و شمشیر
عشق اگر لباس میپوشید
در آینه لبهای تو بودند که میخندیدند
اما تو نه خدایی، نه پیامبر
معشوق سادهی منی
حتی اگر دلت نیاید
دو تخم مرغ را برای پختن نیمرویی بشکنی!
حتی اگر بلد نباشی
از دوست داشتن حرف بزنی
باز هم من برایت میمیرم...
"کامران فریدی"
دچار خواستن توام
می دانی یعنی چه؟!
می خوابم که دوستت داشته باشم
بیدار می شوم که دوستت داشته باشم
نفس می کشم که دوستت داشته باشم
با این همه، روزمره نیستم
در تکرار توست که نو می شوم...
من همان روز آخر اسفندم
که هر روز تحویل می شوم به تو
همیشه بهارم
بهارم با تو
و دوستت دارم.
"کامران فریدی"
دوستت دارم را
به لاله گوش هایت بیاویز...
که هر کلام دیگری
شنیدنش حرام است به تو...
دوستت دارم را
به جیبِ پیراهنت بدوز
سمتِ چپِ سینهات
که راهِ دل به دل نزدیکتر باشد
دوستت دارم را
دورِ گردنت بپیچ
در سوزِ سرما
نفس در نفس زودتر اثر میکند
دوستت دارم را
دوست دارم که تکرار کنم مدام
برای دیدنت که هی دلم ضعف کند
برای همین بودنِ سادهی هر روزهات
برای خواستنت
تکرارِ تو را دوست دارم
از تکرارِ توست
که نو میشود دلم.
"کامران فریدی"
برگرفته از کانال
@baran_e_del