من تمام شهرهای ویران شده ام
سربازهای بسیاری
در چشم هایم شکست خورده اند
و آغوش تو
تنها جای دنیاست
که هنوز دوستش دارم.
مرا ببخش که غمگینم
و وقتی می گویم دوستت دارم
گریه ام می گیرد...
مرا ببخش که
فقط می نویسم
و کاری از دستم بر نمی آید!
"مهسا چراغعلی"
از کتاب: جنگل گریان / بخشی از شعر بلند 13
این ابرها را
من در قاب پنچره نگذاشته ام
که بردارم.
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید.
"رسول یونان"
برگرفته از وبلاگ:
http://baharaneman.mihanblog.com