چقدر صدای آمدنِ پاییز
شبیه صدای قدم های تو بود
ملتهب، مرموز، دوست داشتنی...
چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست
نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف!
چقدر صدای خش خش برگ ها
شبیه صدای قلب من است
که خواست، افتاد، شکست...
چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است
نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست...
چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست
شبیه کسی که بود، رفت
کسی که دیگر نیست.
"پریسا زابلی پور"
عاشقت شدم که وقتی پاییز شد
و هر کسی رفت توی لاک خودش
کسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشد
عاشقت شدم که صبح های ابری بهانه ی لبخند باشی
که صدایت طعنه بزند به خش خش برگ ها
عاشقت شدم که شعرهایم مخاطب خاص داشته باشند
و آدم ها من و تو را با هم ورق بزنند
آن روز من به دلهره های بعد از نبودنت فکر نکردم
دلم خواست عاشقت شوم
تا رنگ فصل ها را ما تعیین کنیم.
"شیما سبحانی"
تابستان مى رود که تمام شود
و تو می روى
که تمام شود همه چیز...
نگران پاییزم و شبهاى بلندش!
و یاد تو
که از شبهاى من نمى رود.
"مونا پرستش"
برایت
دلتنگی عصر پاییز را می فرستم
مثل کلاغ های دم غروب
هیچ جا نیستم
فقط گاهی
یکی از پرهایم می افتد.
"کتایون ریزخراتی"
آرام می آیم
و از گوشه ی لب هایت
برگ های پاییز را جارو می کنم
من گذر فصل ها را
از خطوط صورت تو می فهمم.
"فرناز خان احمدی"
پاییز من از آنجایی آغاز می شود
که
تو چند قدم از شعرهایم دور می شوی
بانو
...
همیشه
همین است که می بینی
برگ
ها وقتی به مردن فکر می کنند
که
مهر تمام شده باشد...
"مرتضی غلام نژاد "
----------------------------------------------------
دفتر عشق:
آغوش تو که باشد
خواب،
دیگر بهانه ای برای خستگی نیست
و تپش های قلبت،
می شود لالایی کودکانه ام…
کنارم
بمان…
می
خواهم صبح،
چشمهایم در نگاه تو بیدار شوند...
"ناشناس"
1)
آن چنان که برگ ها به نور زنده اند و
ماهیان به آب؛
زندگی من به عشق
عشق من به تو !
2)
مثل یک جریان موسیقی
مثل یک باران پاییزی
ناگهانی بودنت عشق است!
3)
اعتمادی به واژه اصلاً نیست
واژه گاهی دچار تردید است
واژه گاهی کلید، گاهی قفل
واژه گاهی شدید، گاهی کـُـند
...
واژه، میآید و نمیدانی
که ازین واژهها چه میخواهی.
من به احساس ناب محتاجم
با نگاهت بیا تکلم کن.
"سیدعلی میر افضلی"
برگرفته از وبلاگ شاعر:
http://amiralavi.persianblog.ir/
---------------------------------------------------------------
+ پاییزتان پر مهرررررر باد.
پاییز را
به هیچ میانگارد
دستی که دستهای ترا دارد.
"سیدعلی میرافضلی"
------------------------------------------------------
دفتر عشق:
دیوار که باشی
عاشق کسی می شوی
که یادش نیست
کی، کجا..
به تو "تکیه" داده است!
"ناشناس"
...
به دنبال لبخند ناب تو هستم
چنین عمرم را می گذرانم.
مرا نه شکوِه است نه گلایه
قلبم اگر یاری کند
برگ های زرد پاییزی را شماره می کنم
که دارند از پاییز جدا می شوند و
به زمستان متصل می شوند
برای زیستن هنوز بهانه دارم
...
من هنوز می توانم به قلبم که فرسوده است
فرمان بدهم که تو را دوست داشته باشد
به قلبم فرمان می دهم
میوه های زمستانی را برای تابستان ذخیره کند
تا تو در تابستان از راه برسی
سبدهای میوه را که وصیتنامه من است
از زمین بی برکت و فرسوده برداری
از قلب بیمارم می خواهم
تا آمدن تو بتپد.
"احمدرضا احمدی"
از کتاب: ساعت 10 صبح بود / نشر چشمه
اگر پاییز نبود
هیچ
اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد
نه
موسیقی باد بود
نه
سمفونی کلاغها
نه
رقص برگ
و
من
هیچ
بهانه ای برای بوسیدن تو
در
این شعر نداشتم ..
"بهرام محمودی"
---------------------------------------------
وبلاگ شاعر: غزل پرسه
به تو فکر می کنم
و
برگ های زرد
یکی
یکی
شکوفه
می شوند
راستی
آنجا هم
پاییز
این
همه زیباست؟
"نگار
الهی"
برگرفته از وبلاگ:
این برگهای زرد
به
خاطر پاییز نیست که از شاخه میافتند
قرار
است تو از این کوچه بگذری
و
آنها پیشی میگیرند از یکدیگر
برای
فرش کردنِ مسیرت...
گنجشکها
از روی عادت نمیخوانند،
سرودی
دستهجمعی را تمرین میکنند
برای
خوشآمد گفتن به تو...
باران
برای تو میبارد
و
رنگینکمان
ـ
ایستاده بر پنجهی پاهایش ـ
سرک
کشیده از پسِ کوه
تا
رسیدن تو را تماشا کند.
نسیم هم مُدام میرود و بازمیگردد
با رؤیای گذر از درزِ روسری
و
دزدیدن عطرِ موهایت!
زمین
و عقربهی ساعتها
برای
تو میگردند
و
من
به دورِ تو...
"یغما گلرویی"
از کتاب: باران برای تو می بارد / انتشارات نگاه / چاپ اول 1388
پاییز
آرام
آرام
قد
مى کشد
اما
هنوز
بوى
بهار مى آید
از
کوچه اى
که
تو در آن
مرا
بوسیدى.
"سیاوش خاکسار"
پاییز هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد
با
اینهمه
از
منبر بلند باد
بالا
که میرود
درختها
چه زود به گریه میافتند !
"حافظ موسوی"
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
شاعر نشدی وگرنه می فهمیدی
پائیز بهاری است که عاشق شده است
"میلاد عرفان پور"
----------------------------------------------------------
پ.ن:
فرا رسیدن پاییز، فصل نور و رنگ و شاعرانگی بر همه دوستان نارنیم مبارک...
دل هایتان سرشار از مهر و مهربانی...
تهران، لواسان، روستای امامه، آبان 1392
--------------------------------------------------------------
پیشنهاد موسیقی:
دانلود آهنگ "نگاهم کن" با صدای سام مرسلی، تاریخ انتشار مرداد 1393
پاییز کوچک من،
پاییز کهربایی تبریزی هاست
که با سماع باد
تن را به پیچ و تاب جذبه
تن را به رقص می سپرند
و برگ های گر گرفته
که گاهی با گردباد
مخروط واژگونه ای از رنگ اند
و گاه ماهیان شتابانی
در آب های باد
£
پاییز کوچک من،
وقت بزرگ باران ها
باران، جشن بزرگ آینه ها در شهر
باران که نطفه می بندد در ابر
حیرت درخت های آلبالو را می گیرد،
و من غم بزرگ باغچه را
از شادی حقیر گلدان ها
زیباتر می یابم.
£
پاییز کوچک من،
گنجایش هزار بهار،
گنجایش هزار شکفتن دارد
وقتی به باغچه می نگرم
روح عظیم «مولانا» را می بینم
که با قبای افشان
و دفتر کبیرش
زیر درخت های گلابی
قدم می زند
و برگهای خشک
زیر قدمهایش شاعر می شوند
وقتی به باغچه می نگرم
«بودا» حلول می کند
در قامت تمام نیلوفرها
وقتی به باغچه می نگرم
پاییز «نیروانا» ست
پاییز نی زنی است
که سحر ساده ی نفسش را
در ذره های باغ
دمیده است
و می زند
که سرو به رقص آید
£
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگ هاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفته ام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درخت های باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بی رنگی را می بینند
در طیف عارفانه ی پاییز؟
"حسین منزوی"
-----------------------------------------------------------------
پی نوشت:
امروز -اول مهر- مصادف با سالروز تولد زنده یاد حسین منزوی است. (1 مهر 1325 - اردیبهشت 1383) روحش شاد و یادش گرامی.
جنگل،
پاییز،
کلبه ای چوبی
و دودی که از
دودکشش بالا می رود
کاش با تو
در چهارچوب
همین تابلو
آشنا شده شده
بودم.
"رویا شاه حسین زاده "