انگار
سالها طول کشید
که دسته ای بوسه
از دهانش بچینم
و در گلدانی به رنگ سپید
در قلبم بکارم.
اما انتظار
ارزشش را داشت
چون عاشق بودم.
"ریچارد براتیگان"
تمامِ آن چیزی که دربارهی تو در سرم هست
دهها کتاب میشود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است:
"دوستت دارم".
"ویکتور هوگو"
یک تکه هایی از خودت را بگذار برای من
همان هایی که دوستشان نداری
هیچ کجا همراهت نمیبری
همان هایی که پنهانشان میکنی بین لباسها
آویزان میکنی به چوب رختی
همان هایی که مدتهاست قاب کرده ای به دیوار
کنار ساعت قدیمی پدربزرگ که سالهاست خاک میخورد
همان تکه های ناجور که وصل تنت نمیشود...
همان ها را بگذار برای من
این تکه ها شبیه توست
شبیه کسی که رفتن نمیدانست
این تکه ها نمیروند
میمانند کنار من
تا باهم خستگی دَر کنیم
با یک چای داااغ
وسط زمستان رفتنت...
"عاطفه حاجی"
به حرمت نان و نمکی
که باهم خورده ایم...
نان را تو ببر
که راهت بلند است و طاقتت کوتاه،
نمک را بگذار برای من.
می خواهم این "زخم"،
تا همیشه تازه بماند...!
"پرویز محمدی"
بگذار
لب هایت
برای بوسیدن باشد...
چشم هایت
به اندازه ی کافی
حرف برای گفتن دارد!
"پرویز محمدی"
در زندان کوچک تو
سردی دیوارها
به چشمانت
رنگ آسمانی می بخشد
دیری است که عشقی از تو
در من نمانده
در زندان کوچک تو
ما شبیه پروانه ها هستیم
و برای گریز از یکدیگر
به شیشه های پنجره کوبیده می شویم
من برای نجات خویش
گلهای اتاقت را
آب می دهم
عطر آن ها
سردی لب های تو را دارد.
"واچاگان پاپویان"
برگرفته از وبلاگ: ققنوس کبود
دیروز
یک سال تمام
در جستوجویت بودم
اما تو بر لبهایم خفته بودی
بعد، اشتباهاً
لبهایم را به بهار دوختم
چشمهایم را به باران
قلبم را به گل
و تو
با سپیدهی صبح
شبنم شدی و به درونم غلتیدی
تا گلی که در اعماق قلبم بود
پژمرده نشود.
"واچاگان پاپویان"
(شاعر ارمنستانی)
این بار زنده میخواهمت
نه در رویا، نه در مجاز
این که خسته بیایی
بنشینی در برابرم
در این کافه پیر
نه لبخند بزنی
آنگونه که در رویاست
و نه نگاه عاشقانه بدوزی در نگاهم!
صندلیات را عوض کنی
در کنارم بنشینی
سر خستهات را
روی شانهام بگذاری
و به جای دوستت دارم
بگویی:
گم کرده ام تو را! کجایی؟
"آ.کلوناریس" (شاعر یونانی)
ترجمه: احمد پوری
زخمی اگر بر قلب بنشیند،
تو، نه می توانی زخم را از قلبت واکنی،
نه می توانی قلبت را دور بیاندازی!
"زخم" تکه ای از "قلبِ" توست،
زخم
و قلبت
یکی هستند!
"محمود دولت آبادی"
از کتاب: جای خالی سلوچ / نشر چشمه
از درد های کوچک است که آدم می نالد
وقتی ضربه سهمگین باشد،
لال می شوی ...!
"ژان دلابرویه"
آدم ها
یک بار عمیقا عاشق می شوند.
چون فقط یک بار نمی ترسند
که همه چیز خود را از دست بدهند؛
اما بعد از همان یک بار
ترس آنها آنقدر عمیق می شود
که عشق دیگر دور می ایستد!
"آلبر کامو"
+ آلبر کامو (فرانسوی: Albert Camus; زادهٔ ۷ نوامبر ۱۹۱۳ - درگذشتهٔ ۴ ژانویه ۱۹۶۰). نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار فرانسوی بود. او یکی از فلاسفهٔ بزرگ قرن بیستم و از جمله نویسندگان مشهور و خالق کتاب بیگانه و برنده جابزه نوبل ادبی است.
{طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش
بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شب های مستی{*
خیال کردم بری میری از یادم
تو رفتی و نرفت چیزی از یادم
تو رفتی تازه عاشق تر شدم من
از اونی هم که بود بدتر شدم من.
صبح تا شب این شده کارم، که واسهی چشات بیدارم
تو خدای عاشقایی، تو تموم کس وُ کارم
تو به داد من رسیدی، وقتی تنهاییم وُ دیدی
تو نذاشتی برم از دست، اگه چیزی هم هنوز هست.
نازنینم امید شیرینم، من به جز تو کسی نمی بینم
از اون روزی که رفتی، یه روز خوش ندیدم
به جز دستای گرمت، پناه و خوش ندیدم
زندگیم وُ به پای تو دادم، اون روزا رو نمیره از یادم
نازنینم برس به فریادم.
صبح تا شب این شده کارم، که واسه چشات بیدارم
تو خدای عاشقایی، تو تموم کس و کارم
تو به داد من رسیدی، وقتی تنهاییم وُ دیدی
تو نذاشتی برم از دست، اگه چیزی هم هنوز هست.
ترانه سرا: "مسعود امینی"
---------------------------------------------
* به نظر می رسد که بخش نخست {داخل گیومه} مربوط به ترانه اصلی نبوده و بعدا امید در کنسرت به آن اضافه نموده است.
+ دانلود آهنگ بسیار زیبای "شکستنی" با صدای امید (نسخه کنسرت 2004)
از آلبوم سربلند / سال انتشار: 1999
چرا با من، فقط با من
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا با تو، فقط باتو
نگاه من، نمیشه لایق خواستن
نگاه کن من چه بی اندازه از عشقِ تو پر هستم
چگونه در سیاهی دو چشمای تو گم هستم
چگونه می رسم با تو به دنیای شکوفایی
چگونه می شکنم بی تو در اندوه شکیبایی
چگونه می کِشم با تو به دوشم بارِ تنهایی
چگونه می برم با تو امروز و به فردایی
نذار تا اینهمه خواستن
سبب سازِ جدایی شه
دلیلِ مرگ یک عشقه
هنوز با تو خدایی شه
چرا با من فقط با من
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا با تو فقط با تو
نگاه من نمیشه لایق خواستن
نگاه من نمیشه لایق خواستن.
"همایون هشیارنژاد"
--------------------------------------------------
+ دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و شنیدنی امید به "نام چرا با من"
آهنگساز: حسن شماعی زاده ، تنظیم: زنده یاد عبدی یمینی
از آلبوم پرسه های عاشقانه / سال انتشار 1377
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخمدار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این بام
بنشسته در کمینِ پرنده ای
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته ی در آشیانه چه می کنید؟
گیرم که باد هرزه ی شبگرد
با های و هوی نعره ی مستانه در گذر باشد
با صبح روشنِ پُرترانه چه می کنید؟
گیرم که می زنید
گیرم که می بُرید
گیرم که می کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید؟
"شهریار دادور" (استکهلم)
از کتاب: از ارتفاع قله ی نام و ننگ
انتشار: ژانویه ی 1990 ـ 1368
منبع: وبلاگ شاعر www.bizavaal.blogfa.com
--------------------------------------------
+ این شعر در اغلب سایت ها و وبلاگها به نام خسرو گلسرخی و یا حتی شاملو و ... ثبت شده است که اشتباه می باشد.
برای اثبات این مدعا رجوع شود به صفحه ترانه شناسی داریوش (سایت ویکی پدیا) و همچنین کامنت دوست عزیزم آقای بهرام محمودی در ذیل همین پست.
با سپاس از جناب محمودی عزیز
-------------------------------------------
+ این شعر توسط داریوش اقبالی در ترانه "بغض"، آلبوم "بچه های ایران" دکلمه شده است.
دانلود آهنگ "بغض" داریوش
1)
شلیک کن
آخرین گلوله ی هفت تیرت را
وسط پیشانی ام
میان ابروانم
زخم بر پیشانی می خواهم
داغ بر دلم زیاد است!
2)
آن قدر مرا به سینه ات بفشار
که ضربان قلبم
بر پوست تنت نقش ببندد
تا آیندگان از سنگواره ی سینه ی تو
بدانند که
زنی تو را
بی وقفه عاشق بوده است!
"روشنک آرامش"
از کتاب: هیچ اعتمادی به ساعت شماطه دار نیست / انتشارات کوله پشتی
در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست
خورشید ز غیرتت چنین میگوید
کز آتش تو بسوختم آب کجاست
"خاقانی"
من رویا دارم
رویای من بوسه ای ست
وقتِ خواب
و چشمانی که وقت بیداری نگاهم کند
رویای من کوچک نیست
به اندازه تمام هستی بزرگ است
یک بوسه و یک چشم
چیز کمی نیست...
"مجدی معروف" / شاعر فلسطینی
(مترجم: بابک شاکر)
مرا، دیوانه بخوان
وقتی می آیی!
کسالتِ ساعت را پاک کن!
به سیمِ آخر بزن؛
مثل سنتوری که چنگ می زند
به وقتِ دیدار!
*
یک رُز ، لای موهایم کاشتم
و دلتنگی هایم را
به دورترین رنج زاران بردم ،
فردا
شاید
یک فراموشیِ خفیف جوانه زد!
*
تقریبا
همه کشورهایی که می شناسم
زخمِ جنگ به سینه دارند
همه جنگ ها؛
مدالِ مرگ!
تو اما؛
پلاک بی رقیب یک دفاع بمان . . .
"شراره مافی"
برگرفته از کتاب "دیروزِ یک بعد از ظهرِ کال" / نشر شانی / 1393
لا به لایِ تو
نفس هایم را جا گذاشته ام!
کافی ست دستت را
بین موهایت،
روی سینه ات
یا روی لبت بکشی؛
منم که در هوا پخش می شوم .. !
"محمدصابر شریفی"
وقتی آغوشت
از من
آغاز می شود... هر روز
صبح را
و بهار را
و عشق را
همه...
یکجا دارم.
"نوشین جمشیدی"