کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

عطرِ تن وُ پیراهنت

دلشوره دارم امشب، از عطرِ تن وُ پیراهنت 
دست مرا محکم بگیر، می ترسم از گُم کردنت

 

ای عشق پنهانی! مرا تا پهنه ی رویا ببر
مخفی در آغوشت ولی تا آخرِ دنیا  ببر

 

می لرزم اما لحظه را، با قصه قسمت می کنم
پنهان ز چشمِ دیگران، دل را به اسمت می کنم

 

آهسته در گوشم بگو، در شب تو می مانی وُ من
افسانه های کهنه  را تنها تو می دانی وُ من

 

دست ِمرا محکم بگیر، می ترسم از گم کردنت
دلشوره دارم امشب از عطر تن و پیراهنت

  

"صنم نافع"

 

نیاز دارم به شنیدن صدای تو

نیاز دارم به شنیدن صدای تو

اشتیاق به بودن در کنار تو

و درد سودا زده ای

از سر نبودن نشانه های باز آمدن تو

شکیبایی،

شکنجه ی من است

نیازی مبرم دارم به تو،

ای پرنده عشق

به مهر تابناکت بر روز یخ زده ام

به دست یاری دهنده ات بر زخم هایم

که راویشان هستم

آه!

نیاز،

درد،

اشتیاق

بوسه های پر دوامت، مایه ی حیات من

ناکامم بگذار تا بمیرم با بهار

از وقتی که رفته ای، گل من، دوست دارم که باز آیی

تا آرام کنی معبد اندیشه را

که با نور ازلی‌اش نابود می کند مرا

 

"میگوئل هرناندز"


از همه کس گذر کنم

شاه دلم گدا مَکُش، من شده‌ام گدای تو
گرچه ستم کنی به من، جان و تنم فدای تو

مِهر تو از وجود من، با غم دل نمی‌رود
مِهر منت به دل نشد، هرچه کنم برای تو

از همه‌کس گذر کنم، از تو گذر نمی‌شود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو

کن نظری که تشنه‌ام، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس، جز رخ دلربای تو

جانِ من و جهان من، رویِ سپیدِ تو شده‌ست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو

از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو تا که شوم فنای تو

دست ز تو نمی‌کشم تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من، راضی‌ام از رضای تو

 

"ناشناس"

شعر از: علی حیدری فارسانی

از کتاب بوی نور


پی نوشت1:برخی منابع  این شعر را به مو لا نا نسبت داده اند که صحیح نیست.

پی نوشت 2 (اردیبهشت 1404): منبع شناسایی شاعر: وبلاگ "مرجع شعر فارسی"

 https://persianpoetry.blogfa.com/post/7976/


مرا دوست‌تر بدار

از تمام نداشته‌ها

می‌توانی به من فکر کنی

چگونه دستم را می‌گیری؟

چگونه آغوشت را برویم می‌گشایی؟

چگونه سرت را به سینه‌ام می‌فشاری؟

مرا دوست‌تر بدار...

انگار که همین حالا از دستت خواهم رفت...

 

"آبا عابدین"


مستی

مستی را دوست دارم
کاری می کند همانی باشم که از اول بوده ام
مثل باران
که از اول می بارد
مثل نسیم
که از سَر می وَزَد
...

مستی را دوست دارم
کاری می کند
که دیوار ها را جابجا کنم
خودم را بگذارم جایِ تو
تو را بگذارم جایِ من
جوری گرم بغلت کنم
که مرگ از سَرِ دنیا بپرد
...
مست که می کنم
دنیا یک دور بیشتر می زند به افتخار ما
که لبهایمان ، هم را یافته اند

تا گنجشکها دیگر دست برندارند از غوغا
تا من
نه به یک ستاره
به کسی اشاره کنم
که مثل آخرین چوب کبریت
می خواهد جهان را روشن کند
به کسی که نمی داند با دستهایش  چه کند، مگر نوازش
با قلبش نمی داند چه کند، مگر اینکه دوست داشته باشد .

مست می کنم
تا تو دنیا را بهتر ببینی
تا آدم بهتری باشی
تا با قلبت اجاقی خاموش را

در روستایی در محاصره ی برف روشن کنی
و بخواهی همان خوشه ی انگوری باشی
که دانه دانه دانه در دهان من آب می شود.

 

"حسین شکربیگی"


دلم تغییر می خواهد

دلم باران
دلم دریا
دلم لبخند ماهی ها
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد
دلم یک باغ ِ پر نارنج
دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِ صبح شالیزار
دلم صبحی
سلامی
بوسه ای
عشقی
نسیمی
عطر لبخندی
نوای دلکش تارو کمانچه
از مسیری دورتر حتی
دلم شعری سراسر دوستت دارم
دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد
دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند
دلم آوازهای سرخوش مستان ِ بی دل
نیمه شب ها زیر پوست مهربان شب
دل ای دل گفتن شبگردهای عاشق ِدیروز
دلم دنیای این روز من و ما را
به لطف غسل تعمید کشیش عشق
از اول مهربان تر شادتر آبادتر
حتی بگویم زیرو رو وارونه می خواهد
دلم تغییر می خواهد ...

 

"بتول مبشری"


منبع:

http://batool-mobasheri.iran.sc/m/posts/261


منتظر یک اتفاق

روح من سالهاست

منتظر است

منتظر یک اتفاق

اتفاقی که بیافتد:

"افتادن تو در آغوش من"

منی که جسمش را به سختی می‌خواباند

خوابیدنی که در آن روح من سالهاست که بیدار است

بیداری‌ای که دلیلش تو هستی

تویی که نبودنت هزار ساعت تنهایی است

تنهایی گفتن ندارد

همه خوب می‌دانند از چه می‌گویم

 

"امیر دریا"


خیال تو

شاید عجیب بنظر برسد اما...

زنی که در شب های کوتاه تابستان

گوشه ی دنج رویاهایش می نشیند؛

خیالت را می بافد

نگاهت را می بافد

و از عطر بی نظیر آغوشت

گره کوری بر آرزوهایش می زند،

 

می خواهد در یلدای بلند زمستان،

تو را به تن کند

تو را در آغوش بگیرد

تو را نفس بکشد ...

 

راستش را بخواهی رفیق!

خیالبافی

تقدیر عاشقان است؛

وگرنه این را همه می دانند

هیچ زن عاقلی با

بافتنی هایش به بدرقه تیرماه نمی رود ...

 

"ستایش رشیدی"

 

می‌شود در دل این کوچه کمى ناز کنى

می‌شود در دل این کوچه کمى ناز کنى
گره محکم آن روسری‌ات را یه‌کمى باز کنى


بخدا تا ته این کوچه کسى پیدا نیست
مى شود لب بگشایى، سخن آغاز کنى


چند سالی‌ست که تو رهگذر چشم منى
می‌شود اندکى از عشق خود ابراز کنى


بخدا عالم و آدم به حیاى تو گواهند همه
می‌شود نیم نگاهى به منه تُرک خوش آواز کنى


من برایت چو قنارى ز غزل مى خوانم
می‌شود با لب خشکیده من نی‌لبکى ساز کنى


بارها گفته‌اى‌ام "نه"، بخدا زار و پریشان شده ام
می‌‌شود با "بله"، این‌بار مرا شاد و سرافراز کنى

 

"ابوالفضل علم بیگى"

95.03.27


به هوای تو

می‌شود من به هوای تو

کمی مست کنم

 

بوسه بر چشم تو و هرچه

در آن هست کنم

 

می شود چشم ببندی 

و نگاهم نکنی

 

من خجالت نکشم 

آنچه نبایست کنم.

 

"مسعود محمدپور"


دوستی زیباست

رابطه هایی در زندگی هست که تو اسمش را نمی‌دانی!
با وجود مبهم بودنش شیرین است
نمی‌دانی تا کی ادامه دارد
نه عهدی... نه پیمانی...
فقط شیرین است !
رابطه ای که در آن نه همخوابی وجود دارد
نه چیزی به نام بوسه های عاشقانه
اصلا چه کسی گفته رابطه از نوع عاشقانه اش فقط زیباست!؟
آدم هایی را گاهی می‌بینم که از دو عاشق هم به هم وابسته ترند
از دو عاشق هم عاشق ترند!
می‌توانی درک کنی؟
دوستی که دوستی اش دنیا دنیا ارزش دارد
دوستی که آغوشش به وسعت آسمان‌ها آرامش دارد...
وای اگر به هر دلیلِ بی دلیلی، بخواهد تمام شود!

"
نیلوفر اسلامی "

بهشت

انگشتانت
بوی انار می دهند
بهشت را
دانه
دانه
بر لبانم بگذار.

 

"فریده برازجانی"

 

برگرفته از وبلاگ: تو را دوست دارم



دوستت دارم حرمت دارد

آدم‌هایی هستند که شاید کم بگویند "دوستت دارم"
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را!
بهشان خرده نگیرید 
این آدم‌ها فهمیده اند

دوستت دارم حرمت دارد، مسئولیت دارد
ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی 
دوست داشتن واقعی را می‌فهمی 
می‌فهمی که همه کار می‌کند تا تو بخندی، تا تو شاد باشی 
آزارت نمی‌دهد، دلت را نمی شکند 
من این دوست داشتن را می ستایم.

 

"منسوب به زویا پیرزاد"


وقتی دلم از دوری آغوش تو تنگ است

وقتی دلم از دوری آغوش تو تنگ است

هر دکمه ی پیراهنت انگیزه جنگ است.

 

"مهیا غلامی"


سه شعر کوتاه از خانم زهره میرشکار

شعبده باز بود
گفت دوستت دارم و
من

پرنده شدم...

*

یاد تو

در من

گنجشکی است

که از گوشه ی چشمانم آب می خورد

*

خندیدیم؛
ما به پرواز بادبادک در آسمان خندیدیم!
پرنده ای که بال هایش
هنوز در اسارت ما بود.

 

"زهره میرشکار"


مرا با دست‌هایت ببوس

مرا با دست‌هایت ببوس

با چشم‌هایت..

 

با لب‌هایت

برایم حرف بزن

با دهانت مرا تصاحب کن...

 

هیچ مردی

با صفحه دوم شناسنامه

مالک قلب زنی نخواهد شد...!

 

"مینو نصرالهی"


پیروزی

آره پیروز شدم

قلب غم وُ شکستم
قصر عشق وُ فتح کردم

تو دلش نشستم
به فلک چیزی نگفتم

نکنه چشم بزنه
عهد و پیمونی رو که

با سادگی های تو بستم

 

آره پیروز شدم

قلب غم وُ شکستم
قصر عشق وُ فتح کردم

تو دلش نشستم
به فلک چیزی نگفتم

نکنه چشم بزنه
عهد و پیمونی رو که

با سادگی های تو بستم

نه گلایه نه شکایت

نه یک بغض بی نهایت
یک شروعی تازه دارم

یک ترانه یک حکایت
صاف و ساده پاک و معصوم

عشق و تو چشات میدیدم
واسه به تو رسیدن

دیگه هیچ غمی ندیدم

 

آره پیروز شدم

قلب غم وُ شکستم
قصر عشق وُ فتح کردم

تو دلش نشستم
به فلک چیزی نگفتم

نکنه چشم بزنه
عهد و پیمونی رو که

با سادگی های تو بستم

میخوام حالا پرش کنم

سفر به شهر عشق کنم
فرمانده باشم تو خوشی

زندگیمو بهشت کنم
آره فرداها قشنگه

دل واسه فردا خیلی تنگه
دل دیگه قهرمان شد

با غصه ها بجنگه

 

آره پیروز شدم

قلب غم وُ شکستم
قصر عشق وُ فتح کردم

تو دلش نشستم
به فلک چیزی نگفتم

نکنه چشم بزنه
عهد و پیمونی رو که

با سادگی های تو بستم.

 

ترانه سرا: دکتر مهدی داوودی

--------------------------------------------------------------

 

+ دانلود آهنگ بسیار زیبای "پیروزی" با صدای امید

از آلبوم "پیروزی" / سال انتشار 2002


بوسه های نجیب

در اینجا که منم 

هوا برای با تو پریدن خوب است

در آنجا که تویی

ساعت به وقت بوسه های نجیب

کوک است...؟ 

 

"نازنین.ی"


 برگرفته از وبلاگ شاعر: آرامش خیال 



چقدر دیر ایستاده ای!

ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ...

ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﺳﺘﯿﮋ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺪﻡ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ

ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ

ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ ﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻧﺎﻓﺬﺕ ﻣﺮﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ!

ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ

ﻭ ﺭﻋﺸﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﺮ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻓﻘﺮﺍﺗﻢ.

ﻫﻨﻮﺯ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺳﺘﻨﺸﺎﻕ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ

ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻄﻮﻁ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﺛﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ

ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ!

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﻪ ﭼﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ!

ﻣﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ!

ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﻫﺎ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﭘﯿﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ

ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯼ ﺳﺴﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ...

ﺗﻮ ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﯼ

ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽﻫﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ

ﺍﻣﺎ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎً ﺑﺎﺯﮔﺸﺖﻫﺎ ﺑﺪﺗﺮﻧﺪ!

ﺣﻀﻮﺭ ﻋﯿﻨﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ

ﺑﺎ ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺸﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﺒﻮﺩﺵ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﺪﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮﯼ ﮐﻨﺪ!

 

"ﻣﺎﺭﮔﺎﺭﺕ ﺁﺗﻮﻭﺩ"

از کتاب: ﺁﺩﻡﮐﺶ ﮐﻮﺭ