از اهل زمانه عار می باید داشت
وز صحبتشان کنار می باید داشت
از پیش کسی کار کسی نگشاید
امید به کردگار می باید داشت
"ابوسعید ابوالخیر"
(رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران)
منبع: وبسایت گنجور
تصویر مفهومی: تنیده در دنیای پیچیده
من عهد تو سخت سست میدانستم
بشکستن آن درست میدانستم
این دشمنی ای دوست که با من ز جفا
آخر کردی نخست میدانستم.
"مهستی گنجوی"
مهستی گنجوی (با تلفظ مَه سَتی یا مِه سِتیِ) از شاعران زن متقدم تاریخ ادبیات فارسی و همدوره با غزنویان (سده پنجم و ششم هجری قمری) بوده است. از وی کتاب کامل و مستقلی باقی نمانده است. مجموعهٔ رباعیات مهستی به همت آقای علی پیسپار و از روی یک نسخهٔ چاپ شده در آذربایجان شوروی به سایت گنجور اضافه شده است.
منبع: سایت گنجور
@baran_e_del
متن کامل شعر:
ادامه مطلب ...بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
"مولانا"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که این بار افتاد.
"مولانا"
عکس از خودم. تابلو یادگار یک دوست. سال 89
ای همدم روزگار، چونی بی من
ای مونس غمگسار، چونی بی من
من با رخ چون خزان، زردم بیتو
تو با رخ چون بهار، چونی بی من
"مولانا"
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سر من مایه سودا همه تو
هرچند به روزگار در مینگرم
امروز همه تویی و فردا همه تو
"مولانا"
--------------------------------------------
+ این شعر را با اندکی تفاوت به "ابوسعید ابوالخیر" نیز نسبت دادهاند و هر دوی این اشعار در سایت وزین گنجور و سایر سایتها موجود می باشد. من از این لحاظ انتساب این شعر به مولانا را معتبر تر دانستم چونکه همایون شجریان این رباعی را در آهنگ "چونی بی من" همراه با اشعار و رباعیات مولانا اجرا کرده است.
رباعی شماره 1545 مولوی – سایت گنجور: اینجا
رباعی شماره 568 ابوسعید ابوالخیر – سایت گنجور: اینجا
دانلود آهنگ "چونی بی من" + متن شعر، از همایون شجریان: اینجا
در پیش رخ تو ماه را تاب کجاست
عشاق تو را به دیده در خواب کجاست
خورشید ز غیرتت چنین میگوید
کز آتش تو بسوختم آب کجاست
"خاقانی"
گر بت رخ توست بتپرستی خوشتر
ور باده ز جام توست مستی خوشتر
در هستی عشق تو از آن نیست شوم
کین نیستی از هزار هستی خوشتر
"مهستی گنجوی"
---------------------------
درباره شاعر: مهستی گنجوی (با تلفظ مَه سَتی یا مِه سِتیِ) با نام اصلی منیژه، شاعر فارسیسرای که در سده پنجم و ششم هجری قمری میزیسته است. مهستی متشکل از دو واژهٔ «مَه» (ماه) و «سِتی» (خانم) برابر با واژه «ماهبانو» است. مهستی پس از خیام، برجستهترین رباعیسرای ایران بهشمار میآید و او را پایهگذار مکتب شهرآشوب در قالب رباعی میدانند.
گفتم دل و دین بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی
آن من بودم که بیقرارت کردم.
"مولانا"
(رباعی شماره 1293)
بر عشق توام، نه صبر پیداست نه دل
بی روی توام، نه عقل برجاست نه دل
این غم که مراست، کوه قافست نه غم
این دل که تراست، سنگ خاراست نه دل.
"رودکی"
(رباعی شماره 18)
در بادیهٔ عشق تو کردم سفری
تا بو که بیایم ز وصالت خبری
در هر منزل که مینهادم قدمی
افکنده تنی دیدم و افتاده سری
"مولانا"
(دیوان شمس / رباعیات)
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من.
"خیام"
(یا ابوسعید ابوالخیر)
پ.ن: این رباعی را هم به خیام نسبت داده اند و هم ابوسعید ابوالخیر که البته اینکه برای خیام باشد محتمل تر است.
مرغ دلم پر میکشد اندر هوای دیدنت
آرام
جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت
به
ماتم ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش
بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت.
"ناشناس"
تو بدری و خورشید تو را بنده شدهست
تا بندهٔ تو شدهست تابنده شدهست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید، منیر و ماه تابنده شدهست.
"حافظ"
ای
زندگی، تن و توانم همه تو
جانی
و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو
هستی من شدی، ازآنی همه من
من
نیست شدم در تو، ازآنم همه تو.
"مولانا"
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
نیست بر لوح
دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
"حافظ"
خود
ممکن آن نیست که بردارم دل
آن
به که به سودای تو بسپارم دل
گر
من به غم عشق تو نسپارم دل
دل
را چه کنم بهر چه میدارم دل.
"مولانا"
من بودم و دوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز...
"مولانا" یا "ابوسعید ابوالخیر" !!؟؟
گویند کسان، بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل شنیدن، از دور خوش است
"خیام"