دلتنگم
آن قدر که به عقب بر می گردم
با سایه ای روی دیوار که کوچک می شود.
کوچک می شود آن قدر که خانه را ترک کنم
چمدان روی پله ها باز شود
و همسایه ها بو ببرند
زنی که شب پیش بلند می خندید
از من زیباتر بود!
"حانیه فراهانی"
از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402
بعد از آخرین پاکت
به جنگ فکر می کردم
به بوسیدنت بعد از پوتین ها
به رقص با اسلحه
به خیرگی
به چراغ
به خاموشی.
پلنگی زخمی بودم
در آینه ی حمام چهل ساله
در آینه ی آسانسور بیست و هفت ساله
و تو سربازی که هر ماه
در صندوق پست میان نامه ها یکی در میان بر می گشت.
"حانیه فراهانی"
از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402
صدای تو می تواند
سری را برگرداند
شبیه ریلی فرورفته در مه
که مسافری بی چمدان را ...
سرم را می چرخانم
تو ایستاده ای
با هزار اسب پریده از خواب در سینه ام
باور کن می دانستم
هرکجا رفته باشی
من برمی گردم .
"حانیه فراهانی"
از کتاب: دریای تهران ماهی ندارد / انتشارات مروارید / چاپ اول 1402
بیوگرافی شاعر: حانیه فراهانی متولد ششم دی ماه ۱۳۷۳ در تهران است. سرودن شعر برای حانیه از شانزده سالگی در انتهای خیابانی که معجزه ی زندگی او آنجا اتفاق افتاد یعنی لنکران و دیدار با سید علی صالحی آغاز شد.
متن کامل در ادامه مطلب
گفته بودم
زیباتر از تمام ستارگانی هستی
که سینمای جهان کشف کرده است
حالا هزار سال نوری
دور شدهای از من
و هزار بار زیباتر!
"عباس صفاری"
--------------------------------------------------
دفتر عشق:
گاهی ما عکس ها را می سوزانیم...
و گاهی عکس ها ما را..!
"حانیه فراهانی"