چشمان تو برهم زده بازار جنان را
پیغمبری آموخته موسای شبان را
آشوب به پاکن همه ی شهر به گوشند
یا شور بزن یا بدران جامه دران را
بازار قم از نقل لبت رو به کسادی است
بیچاره نکن حاج حسین و پسران را
این عکس رخ توست که بر ماه نشسته
نشنیده ولی بچه پلنگ ایـن جریان را
برعهد تو دلبسته و دل خوش به تو کرده
حافظ که رها کرده همه مغبچگان را
کافر شده هرکس که تورا دیده به محراب
با یاد تو "قَلوَش" غلیان کرده اذان را
"آن را که عیان است چه حاجت به بیانش"
بوی خوشت این بار عیان کرده بیان را
"مهدی نوروزی"
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
"وحشی بافقی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را
این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را
ما شعلهٔ شوق تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیدهٔ ما را
"وحشی بافقی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...مرا گر در تمنای تو آید صد بلا بر سر
ز سر بیرون نخواهم کرد هرگز این تمنا را
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
یک جهان بر هم زدم کز جمله بگزیدم ترا
من چه میکردم به عالم گر نمیدیدم ترا
"فیاض لاهیجی"
درباره شاعر: فیاض لاهیجی (درگذشتهٔ ۱۰۷۲ قمری) از متکلمان مسلمان و شیعه، صاحب تألیفاتی چون گوهر مراد، سرمایه ایمان و شوارق الالهام است. او و فیض کاشانی شاگرد و داماد ملاصدرا بودند.
متن کامل شعر در ادامه مطلب
تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدیم
ما طاقت تیمار دو بیمار نداریم
"کلیم کاشانی"
+ ابوطالب کلیم همدانی یا ابوطالب کلیم کاشانی از شاعران سدهٔ یازدهم هجری و یکی از بزرگترین شعرای مشهور زمان خود بود.
متن کامل شعر در ادامه مطلب
من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم ترا؟
گاهی گذر کن سوی من، تا در گذر بینم ترا
صد بار آیم سوی تو، تا آشنا گردی بمن
هر بار از بار دگر بیگانه تر بینم ترا
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
"سعدی"
هر چند که در راه تو خوبان همه خاکند
حیفست که بر خاک نهی آن کف پا را
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
دشمن جانی و از جان دوستتر دارم تو را
گر به صد خار جفا آزرده سازی خاطرم
خاطر نازک به برگ گل نیازارم تو را
"هلالی جغتایی"
من که یک بار به وصل تو رسیدم همه عمر
کی توانم که شوم از تو به یک بار جدا؟
"هلالی جغتایی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشانِ تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
"فاضل نظری"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...در
توبه مرا گفت که برگیر شرابی
ساقی
تو که خود بیشتر از خلق خرابی
این
ماهی دلمرده در این برکه ی دلگیر
جز
دوری آن ماه ندیده ست عذابی
من
عارف دلتنگم یا زاهد دلسنگ
هر روز
نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر
ملائک همه گشتند و ندیدند
در
نامه ی اعمال من مست ثوابی
ساقی،
همه بخشوده ی یک گوشه چشمیم
آنجا
که تو باشی چه حسابی، چه کتابی؟
"فاضل نظری"
در آتش
عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده
شدن باد سزای همهی ما.
"فاضل نظری"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم
دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم
زیرا که حیات جان با روی تو میبینم.
"عطار نیشابوری"
متن کامل شعر در ادامه مطلب:
ادامه مطلب ...دل در اندیشهٔ آن زلف گره گیر افتاد
عاقلان مژده که دیوانه به زنجیر افتاد
خواجه هی منع من از بادهپرستی تا کی
چه کند بنده که در پنجهٔ تقدیر افتاد
"فروغی بسطامی"
مرا آتش صدا کن
تا بسوزانم سراپایت
مرا باران صدا ده
تا ببارم بر عطشهایت
خیالی، وعده ای، وهمی،
امیدی،مژده ای،ی ادی!
به هر نامه که خوش داری،
تو بارم ده به دنیایت...
"حسین منزوی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
چنین که من ز فراق تو
بر سر آمدهام...
گرم تو دست نگیری
کجا توان برخاست؟
"عراقی"
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود.
"صائب تبریزی"
------------------------------------------
متن کامل شعر:
لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
در نگین تو همان زهر نهان است که بود
حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد
آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود
دل سنگین ترا ناله ما نرم نکرد
حلقه زلف همان سخت کمان است که بود
شب زلفت ز خط سبز، سیه دل تر شد
این سیه کار همان دشمن جان است که بود
گرچه شد کشور حسن تو ز خط زیر و زبر
همچنان دیده به رویت نگران است که بود
خط بیرحم به انصاف نیاورد ترا
خشم و ناز و ستم و جور همان است که بود
خط ز رخسار تو هرچند قیامت انگیخت
چشم مستت به همان خواب گران است که بود
دل ما با تو چنان است که خود می دانی
گوشه چشم تو با ما نه چنان است که بود
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود
گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
دل ز داغت به همان مهر و نشان است که بود
گرچه شد باده حسن تو ز خط پا به رکاب
صائب از جمله خونابه کشان است که بود.
"صائب تبریزی"
عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب
کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بِسِتانم، به سحر بِسپُرم امشب.
"زنده یاد حسین منزوی"
-----------------------------
متن کامل شعر:
عطرِ تو تراود مگر از بسترم امشب
کاین گونه گریزان شده خواب از سرم امشب
چون تشنه پس از وصلتِ دریا و چه کوتاه
از هر شبِ دیگر تک و تنهاترم امشب
بیدار نشستم که غمت را چو چراغی
از شب بِسِتانم، به سحر بِسپُرم امشب
این گونه مضاعف شده ظلمت که من ای دوست
از دولتِ یادِ تو شبی دیگرم امشب
ای کاش پَری وار فرود آیی از آفاق
یا آن که دهد سِحرِ تو بال و پرم امشب
تا پیش تر از آن که شوم سنگ در این شب
رختِ خود از این مهلکه بیرون برم امشب
اشکت چه شد ای چشم! که آن برقِ شهابی
شعری شده آتش زده در دفترم امشب
"زنده یاد حسین منزوی"