غزل از موی پریشان شده ات می ریزد
من اگر شاعرم از دست پریشانی توست.
"سعید شیروانی"
به من مى گفت:
چشم هاى تو مرا به این روز انداخت.
این نگاهِ تو کارِ مرا به اینجا کشانده.
تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم.
نمى دیدى که چشم بر زمین مى دوختم؟"
به او گفتم:
در چشم هاى من دقیق تر نگاه کن!
جز تو هیچ چیزى در آن نیست...
"بزرگ علوى "
(از رمان چشم هایش)
ریشه ام در بهار است و
برگ هایم در پاییز
نه سبز می شوم نه زرد
این روزها
حال درختی را دارم
که فصل ها را نفهمیده...!
"بابک زمانی"
حرف حساب:
ژوزه ساراماگو (1922 - 2010) نویسنده پرتغالی برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۸ میلادی است.
نسیم سبک سپیده دم
مرا
ببوس
به
رسم زیارت ...
آتش
هیچ خورشیدی چون
جرقه
لب هایت
یخ
قلب مرا آب نخواهد کرد ...
"معصومه قنبری"
من
شاعر نیستم
من
تنها کلماتی را می دانم
که
نام تو را دارد
و
آنها را ردیف می کنم به نشانه تو
شب
را دوست دارم چون آغوش تو را دارد
صبح
را دوست دارم
چون
بیداری تو را دارد
از
رنگهایی خوشم می آید
که
رنگ چشمان توست
رنگ
آرامش تو
من
شاعر نیستم
تنها
کلماتی را
که
به تو ربط دارد می شناسم
و
آنها را کنار هم می گذارم
تا
دیگران بخوانند و
عاشق
شوند.
"سهام الشعشاع"
شاعر
سوری
مترجم:
بابک شاکر
برگرفته از کانال شعر استاتیرا
@aastatira
بی روی تو خورشید جهانسوز مباد
هم بیتو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد
"رودکی"
(سلیقه خوب شما)
خورشید اگر گم شود از عرصه عالم
من دست تو گیرم به لب بام برآرم.
"عاشق اصفهانی"
در همین
گوشه ی خالی
که گریه هایم
به چشم هیچ بارانی
نمی آید،
تو را دوست دارم
در همین
غربت غریب غم هایم
که راه به هیچ تبسمی
ندارد،
تو را
نزدیک تر از نفس
می بینم
کجاست؟
کجاست خواب آرام پروانه؟
شاید اتفاق افتاد
حادثه ی دستانت...
"سولماز حاجی"
می خواهم شبیه گل سرخی باشم
که
تو از عمق قلبت می بوئی ام ...
می
خواهم شبیه هوایی باشم
که تو با نبض احساست
نفس
می کشی ام ...
و
موهای پیچیده ام را
در
میان انگشتانت
غرق
دوستت دارم می کنی ...
می
خواهم بعداز خدا
خدای
قلبت باشم
و
بعد از خدا
من خراب گیسوان توام
لبخند
که می زنی،
جهان
سمفونی بی بدیلی می شود
که دلم را به پرواز در می آورد.
با
نگاهت یخ روزگار ذره ذره آب می شود و
"امیر نقدی لنگرودی"
دلتنگ توام جانا هردم که روم جایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی
"فاطمه صالحی"
متن کامل شعر در ادامه مطلب
به پاس بودنت
هر
روز
پرنده
ی مرده ای پرواز می کند
قفسی
می شکند
و
به تعداد میله های قفس
نرگس
می روید.
در
انبوه پرندگان مرده
دیوانه
ترینشان منم
سینه
ام از شوق آزادی سرخ است
و
طولانی ترین نامه تاریخ را به پایم بسته ام.
پنجره
را بازکن
بگذار
روی شاخه های شانه ات بنشینم
امروز،
خدا مرا
به
شوق آمدنت آزاد کرده است
نام
تو
کلید
زندان من بود ...
"جلال حاجی زاده"
برگرفته از کانال: دیوارنامه
جهان به اعتبار خنده ی تو زیباست
بهشت
من همین دقیقه ها همینجاست.
"کاوه صالحی"
(بخشی از آهنگ پایانی مجموعه تلویزیونی لیسانسه ها اجرای گروه پالت)
خط از: مریم امام وردی
امروز به حالی است
ز سودا دل من
ترسم نکشد
بیتو به فردا دل من.
"خاقانی"
برگرفته از کانال
@baran_e_del