-
دلتنگم
شنبه 1 مهرماه سال 1396 07:32
نسبتم را با تمام اطرافیانم فراموش کرده ام و تو بهتر می دانی آدم های «بی وطن» راحت تر زمین می خورند... دلتنگم، با دست هایم که دست هایت را نگرفت لکنتی از هزار واژه ی غریب را کنارِ هم وصله می کنم و تو چگونه می توانی پشت پنجره ای که ایستادِه ای دلتنگم نباشی؟ و چگونه می توانی بلند شوی از خوابِ کسی که از تو برخاسته بود بلند...
-
پاییز که از راه می رسد
شنبه 1 مهرماه سال 1396 07:25
پاییز که از راه می رسد همه چیز فرق می کند! باید بدانی که جایت خالیست باید بدانی که باید باشی کنار میزهای دو نفره ی کافه، کنار موسیقی سیب های قرمز، کنار رقص برگهای عاشق... پاییز باید فصل رسیدن باشد باید بغض ها به پایان برسند دست ها و آغوشت به من برسند... اصلا پاییز بهانه است! باید زودتر از رسیدن برسی! جای فصلی به نام...
-
بزرگترین اشتباه
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 22:12
بزرگترین اشتباهی که می توانیم انجام دهیم این است: به آدمها طولانی تر از آنچه که لیاقتش را دارند اجازه دهیم در زندگیمان بمانند...! "ژوزه ساراماگو" (نویسنده پرتغالی) از کتاب: همه نام ها
-
خیانت
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 21:54
برای خیانت هزار راه هست ولی هیچکدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست . " بهومیل هرابال " (داستان نویس جمهوری چک (
-
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 11:08
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست. "وحشی بافقی" متن کامل شعر: دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست از آتش سودای تو و خار جفایت آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست بسیار ستمکار و بسی...
-
لطفی ست که میکند غمت با دل من
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 10:50
لطفی ست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست. "مولانا" (یا ابوسعید ابوالخیر) دل در بر من زنده برای غم توست بیگانهٔ خلق و آشنای غم توست لطفی ست که میکند غمت با دل من ورنه دل تنگ من چه جای غم توست. "مولانا" ----------------------------------------- لینک این مطلب در سایت گنجور:...
-
چو سلام تو شنیدم
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 10:41
چو سلام تو شنیدم ز سلامتی بریدم صنما هزار آتش، تو در آن سلام داری. "مولانا" متن کامل شعر در سایت گنجور
-
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 10:20
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو ... نیست بگو ... راست بگو... "مولانا"
-
دست در گردن یاد تو چنانم که مپرس
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 10:12
دست در گردن یاد تو چنانم که مپرس آنچنان یاد تو افتاده به جانم که مپرس با گُلِ روی تو از باغ دلم رفت بهار بیتو ای یار! چنان رو به خزانم که مپرس. "علیرضا شجاعپور" برگرفته از وبلاگ: http://be5tpoems.blogfa.com/
-
در اشتیاق تو
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 08:52
در اشتیاقت کسی نیست از من به تو آشناتر سوی کدامین غریبه زین آشنا میگریزی؟ "حسین منزوی"
-
جانم بسوختی
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 08:29
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت... "حافظ" ای غایب از نظر به خدا میسپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت. "حافظ"
-
جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 08:22
جان می دهم از حسرت دیدار تو چون صبح باشد که چو خورشید درخشان به در آیی. "حافظ" -------------------------------------------------- متن کامل شعر: ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی هر جا که روی زود پشیمان به درآیی هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان به درآیی شاید که به آبی فلکت دست نگیرد گر...
-
تو را دارم ای گل، جهان با من است
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 08:09
تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی، جان جان با من است چو میتابد از دور پیشانیات کران تا کران آسمان با من است "فریدون مشیری" ----------------------------------- متن کامل شعر: تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی، جان جان با من است چو میتابد از دور پیشانیات کران تا کران آسمان با من است...
-
عشق باید به من بیاموزد
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1396 21:49
عشق باید به من بیاموزد، چگونه بیش از این تو را دوست بدارم و نمیرم! چگونه تنها تو را ببینم! تو را بخواهم. عشق باید به من بیاموزد، چگونه بیش از این تو را ببوسم و تمام نشوی! چگونه تنها از آنِ من باشی و کم نیایی! تو را زندگی کنم. عشق باید به من بیاموزد، چگونه عاشق باشم، وگرنه از منِ دیوانه یتو بیش از این برنمی...
-
دستم را بگیر و بگو دوستم داری
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1396 21:39
میگویم دوستت دارم، طوری نگاهم کن گویی خدا... بنده ای را وقتِ عبادت می نگرد! همان قدر عاشقانه، همان قدر مهربان، لبخند بزن و بگذار تماشایت کنم چون عاشقی که... وقتِ باران به آسمان چشم دوخته همان قدر با لذت همان قدر پُر آرزو دستم را بگیر و بگو دوستم داری، طوری که خدا در آینه بِنگرد و به خویش بگوید "دو نفر"...
-
جایی برای بوسه
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1396 21:36
آنقدر عاشقم کرده ای که میدانم یک روز خواهم گفت... در این سالها من تو را بیشتر بوسیده ام و تو کمتر! آنقدر عاشق شده ای که خواهی گفت تو هم کمتر در آغوشم گرفته ای! آن قدر عاشقیم که قهر میکنیم و با هم از خانه میزنیم بیرون! راستی زیبا... یک جای خوب برای قهر دوتایی سراغ داری؟ جایی که هوایش هوای بوسه باشد و آغوش و عشق!؟...
-
که هستی که زمین دورِ چشمهایت میگردد
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1396 21:26
که هستی؟ که به باران میگویی بیا ابر میبارد به عشق میگویی بیا پاییز میرسد به شب میگویی بیا خواب میپرد که هستی؟ که به خدا میگویی بیا اقاقی جوانه میزند به مستی میگویی بیا تاک سَر در خُم میکُند و به شعر میگویی بیا من میرسم با قلبی که تو را میخواند! که هستی که زمین دورِ چشمهایت میگردد و ماهتاب رو به لبهایت...
-
پاییز رنگ هایش را به تو داد
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1396 18:22
پاییز رنگ هایش را به تو داد دلتنگی هایش قلب مرا بوسید. هزار رنگ با شکوه! پلک بزن بگذار وقتی درناهای جان مرا به کوچ صلا می دهی زرد و نارنجی های دلفریب نگاهت بر خاکستری های سوخته ی قلب من بنشینند بگذار برگ هایم را بادهای تو ببرد من، من جز زنی عاشق هیچ نیستم من پیش از اینکه تو را صدا بزنم بارها به خودم تلنگر زده ام بارها...
-
کجایی؟ اینجا پاییز است
چهارشنبه 29 شهریورماه سال 1396 18:17
کجایی؟ اینجا پاییز است و ابرها شتابی در باریدن ندارند و ساعت دیواری عقربه هایش را روی گذشته جا گذاشته اینجا هنوز یک رز صورتی گوشه ی باغچه هست که می خواهد از مسیر دست های تو به موهای من برسد اینجا دلتنگی شانه های سرماست که هی فراخ تر می شود و مرا تنگ تر به سینه اش می فشارد آنقدر تنگ که نفسم می گیرد و تو را صدا میزنم:...
-
ماه عسل
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1396 13:54
چشم هایم را بوسیدم و کنار گذاشتم نابینا بودن شاید بهترین معجزه ی قرن باشد وقتی از زخم هایت زیباترین گل ها روئیده می شوند. پلک هایم را باز نکن که دردها قد می کشند به اندازه ی یک خون به اندازه ی لهجه ی تمام نیلوفرانی که پای مرداب بی ترجمه ماندند بگذار آن اتفاق قشنگ بیافتد آن اتفاق نرسیده ی شفاف دست هایت را بگیرم و چشم...
-
خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1396 13:08
خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام بی قرار تو و چشمان خمارت شده ام خبرت هست دلم مست حضور تو شده عاشق و شیفته ی زنگ صدایت شده ام خبرت هست که باران بهارم شده ای چون پرستوی مهاجر نگرانت شده ام خط به خط زنده گی ام پر شده از بودن تو خبرت نیست و شادم که فدایت شده ام . "ناشناس"
-
سپیدهی صبح
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1396 13:04
دیروز یک سال تمام در جستوجویت بودم اما تو بر لبهایم خفته بودی بعد، اشتباهاً لبهایم را به بهار دوختم چشمهایم را به باران قلبم را به گل و تو با سپیدهی صبح شبنم شدی و به درونم غلتیدی تا گلی که در اعماق قلبم بود پژمرده نشود. "واچاگان پاپویان" برگرفته از کانال: @ baran_e_del
-
بیا دوباره آغاز کنیم
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1396 08:35
بیا دوباره آغاز کنیم، مسیری را که در میانه راهش بریده ایم. بیا دوباره به آغاز راه برگردیم. این بار چشمهایمان را نمی بندیم، این بار برای رسیدن به مقصدی که در انتهای راه نبود، گامهایمان را تند نمی کنیم. هستی من! این بار که راه بیفتیم، دستهای هم را می گیریم، قدمهایمان را یکی می کنیم، و از زیبایی های مسیر لذت می بریم: از...
-
دوستت دارم و از تو می ترسم!
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1396 17:08
دوستت دارم و از تو می ترسم! قله های بلند دره های عمیق تری دارند عزیز من تو را دوست دارم و از تو می ترسم! این کوه اگر مرا نکشد سربلندم می کند... "مهسا چراغعلی" از کتاب: جنگل گریان
-
ناگهان رسیدی
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1396 16:45
ناگهان رسیدی و خوشبختی شیشه ی عطری بود که از دستم افتاد و در تمام زندگیم پخش شد! "مهسا چراغعلی" از کتاب: جنگل گریان
-
دوستم نداری و زیباتر می شوم
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1396 16:38
دوستم نداری و زیباتر می شوم چون بوته ای وحشی در انتهای باغ ... دوستم نداری و همین بهار از تمام شاخه های درهمم گل های هزار رنگ می روید! یک روز جنگل می شوم جنگلی گریان زیبا و مه آلود شبیه رویاهایت تا تو بیایی در من زندگی کنی! ... "مهسا چراغعلی" از کتاب: جنگل گریان
-
عشق، رازیست که در سینه حبس کرده ام
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1396 16:30
سکوت کرده ام و صدایم زندانبانِ زنی ست که می خواهد بگوید: "دوستت دارم" عزیزم! با بغضی که گلویم را می فشارد با کلامی که از شکنجه ترسیده است دهانم، تنها به بوسیدن تو گشوده می شود عشق، رازیست که در سینه حبس کرده ام عشق، دوستت دارمیست که در صدایم بال بال می زند بعد از این هر پروانه ای که از حنجره ام بگریزد تنها...
-
من پیراهنت را در باد دوست دارم
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1396 16:24
من پیراهنت را در باد دوست دارم و زیبایی ات را در آینه ای که از آن عبور کرده ای! نگران خلوت توام من زبان پرنده ها را می فهمم من با گل های وحشی در آشتی ام نخواه که مسیر رود را از درخت ها جدا کنند نخواه که در دل جنگل آتشی بیفروزند! تو وسیع ترین سرزمینی بودی که می شناختم منظره دلپذیر نگاهت در هیچ قابی کامل نبود تو اتفاقی...
-
خبرت هست؟
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1396 12:45
خبرت هست؟ که از خویش خبر نیست مرا گذری کن که زغم راه گذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سرسودای تو دارم غم سرنیست مرا بیرخت اشک همی بارم و گل میکارم غیر ازین کار کنون کار دگر نیست مرا "امیر خسرو دهلوی"
-
شبیهِ ساحل
شنبه 4 شهریورماه سال 1396 18:54
شبیهِ ساحل، آغوش باز کن، تا خیالِ دریا بودن کنم! خدایم باش تا با شعر عبادت شوی! مجنون بخوان مرا تا قاب بگیرم صدایت را! حالا دیگر از سینه ی دیوار هم نجوایِ دوستت دارم می آید! بیشتر دیوانگی کنم... با من، ما می شوی؟ "حامد نیازی"