کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بی تو دنیای من آبستن ویرانی هاست

بی تو دنیای من آبستن ویرانی هاست
شانه هایم گسل درد و پریشانی هاست


 
بوی پیراهن و چشمان به خون خفته و من....
 
از غمت کور شدن خصلت کنعانی هاست


 
زهر خوراندی و از عشق نوشتم چه کنم؟
 
این بلاکش شدنم رسم خراسانی هاست


 
عشق یعنی که بباری به گل و سنگ و علف
عاشق محض شدن عادت بارانی هاست


 
بی تو احساس من از عطر اقاقی خالی ست
عطر تو باعث طغیان غزلخوانی هاست


رفتنت درد عجیبی است که در جانم ریخت
 
رفتنت عاقبتش بی سروسامانی هاست


پشت کردی به من و پشت به دنیا کردم
 
این غم انگیزترین معنی حیرانی هاست


 
باید از این قفس سینه به بیرون بپرم
 
خودکشی جیغ ترین چاره ی زندانی هاست.

"سیدهادی نژادهاشمی"


برگرفته از وبلاگ: غزل معاصر

تو را چگونه بنویسم

شرح تو با سی و دو حرف

مگر ممکن است
تو را چگونه بنویسم

که همه بدانند
زمان در حضور تو شروع می شود!
چشمهایت را نبند
پیدا نمی شوم
باور کن.
درد من بزرگتر از ترانه های مدرنی‌ست
که گوش می کنی
هر بار که دیوار حوصله ات خراب می شود
روی ثانیه های لنگان آنجا،
دوست دارم بدانی
اینجا دلم شور می زند
و نگاهم آرام ندارد
به خودم اطمینان می دهم
باز پیراهن کرم قهوه ای پوشیده ای
و زمزمه دوست داشتنت را
بزرگتر نجوا می کنم.

 

می دانی
برای فهمیدن مروارید تنت
دریا کافی نیست
نگاهت معنای آب دارد
و چشمانم هر بار در تو می رقصند.
ای کاش می توانستم
تمام لحظات را
در حکومت تو سند بزنم.
چقدر دلتنگ صدایت هستم.
حرف که می زنی
دریا عقب می رود
و دامنش را زیر پایش جمع می کند.
بعد از تو هیچ چیز نیست!

مانده ام تنها روی پاهایم.


هر روز برمی گردم
کلید را می زنم
خانه ام روشن می شود
چند اندوه را می پزم
می نشینم و یک دل سیر
تشنه ی همان لعل آب دار تو می شوم
می مانم!
لبت بود دیدم
یا انار بود
که هرچه از خدا می خواستم
در لب های تو بود. 

 
می دانی
وقتی به صورت قشنگت
خیره می شدم
با لمس شراب رفیق میان انگشتانت
درد سالیان دور را

فراموش می کردم
توصیف تغیر من در کنار تو
آسان نیست
به گاه از تو نوشتن
هر بار گم شده ام.
وقتی تو را می نویسم
انگار قهوه ی تلخی را می نوشم
تلخ تلخ! آرام می شوم
و حس کردن بهار پیش از آنکه برسد
نمی دانی چه حالی دارد.


برای تنهایی،

نوشتن از تو را برگزیدم
تو عشق من هستی
چگونه پنهانت کنم و نمیرم!
موهایت را می بینم
در باد به پرواز درآمده است
کنارت تماشایت می کنم

 
قرار است
خورشید به روی زمین چکه کند
دریا و کوه آتش بگیرند
اما تو حرف می زنی
و من غرق صحبت توام
با تو همیشه بیدار می مانم
با تو حرف می زنم
چرا بخوابم

می گویند

همه چیز به زودی تمام می شود
اما من در این گیرو دار
پیمانه ای می جویم
تا تو را عیار زندگی کنم
هرگز نمی میرم
اگر حتی یک پیمانه
تو را زندگی کرده باشم.


"حسن خالندپور"

(آذرماه 1391)

برگرفته از وبلاگ شاعر:"می زار"

 

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی

تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی

دلم می پاشد از هم، بس که زیبا می شوی گاهی

 

حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است

که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

 

به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را

ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی

 

دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت

به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

 

تو را از سرخی سیب غزل هایم گریزی نیست

تو هم مانند آدم زود اغوا می شوی گاهی.

 

"مهدی عابدی"

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم

تا در این قصه پر حادثه حاضر باشم

 

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و

من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

 

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی

من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

 

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟

یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟

 

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد

تا برازنده اسم خوش شاعر باشم

 

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من

در پس پرده ایمان به تو کافر باشم

 

دردم این است که باید پس از این قسمت ها

سال ها منتظر قسمت آخر باشم.

 

"غلامرضا طریقی"


(برگرفته از وبلاگ غزلخانه)

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

گرچه گاهی حال من مانند گیسوهای توست

چشمه ی آرامشم پایین ابروهـای توست

 

خنده کن تا جای خون در من عسل جاری کنی

بهترین محصول ها مخصوص کندوهای توست

...

 

"رضا نیکوکار"

قصه با طعم دهان تو شنیدن دارد

قصه با طعم دهان تو شنیدن دارد

خواب، در بستر چشمان تو دیدن دارد

 

وقتی از شوق به موهای تو افتاده نسیم

دست در دست تو هر کوچه دویدن دارد

 

تاک، ازبوی تَنَت مست، به خود می پیچد

سیب در دامنت احساس رسیدن دارد

 

بیخ گوش تو دلاویزترین باغ خداست

طعم گیلاس از این فاصله چیدن دارد

 

کودکی چشم به در دوخته ام... تنگ غروب

دل من شوقِ در آغوش پریدن دارد

 

"بوسه" سربسته ترین حرف خدا با لب توست

از لب سرخ تو این قصه شنیدن دارد...!

 

"اصغر معاذی"

درد دارد!

درد دارد!
وقتی ساعت ها می نشینی
به حرفایی که

هیچ وقت قرار نیست بگویی
فکر می کنی...

"هاینریش بل"



+ هاینریش تئودور بُل (Heinrich Theodor Böll)   (۱۹۱۷ -  ۱۹۸۵) نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبی.

پاییز من

پاییز من از آنجایی آغاز می شود
که تو چند قدم از شعرهایم دور می شوی
بانو ...
همیشه همین است که می بینی
برگ ها وقتی به مردن فکر می کنند
که مهر تمام شده باشد...


"مرتضی غلام نژاد "

 ----------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

آغوش تو که باشد

خواب،

دیگر بهانه ای برای خستگی نیست

و تپش های قلبت،

می شود لالایی کودکانه ام

کنارم بمان
می خواهم صبح،

چشم‌هایم در نگاه تو بیدار شوند...

"ناشناس"


ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺍﺕ

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﺍﺕ

ﻣﻦ،

ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ...

ﺑﻢ ﺑﻮﺩﻡ،

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺯﻟﺰﻟﻪ!

 

"ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺻﺎﻟﺤﯽ"

تو به قولِ غزل از ماه کمی ماه تری

تو به قول غزل از ماه کمی ماه تری

تو از این شاعر بی قافیه آگاه تری

 

در شب چشم تو من خواب عجیبی دیدم

خواب دندان زدنِ سرخیِ سیبی دیدم

 

سرخی سیب نجیبی که مرا عاشق کرد

دلش از دستِ من و دستِ نچیدن دق کرد!

 

غزل از چشم شما روی دلم می بارد

یک نفر نیست که این فاصله را بردارد؟

 

همنفس، بیشتر از فاصله ها تنهاییم

من و تو، هر دو زمین خورده یک رویاییم

 

تن تو کوه تلنبار علایق شده است

سر این کوه پلنگی ست که عاشق شده است.

 

"بهروز باغبان"

از کتاب: خدا یک نقطه دارد


راه کج بود نشد تا به دیارم برسم

راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم

بی‌قراری رسیدن رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

استخوان سوز سیاهی زمستان شده‌ام
بلکه نوروز بیاید به بهارم برسم

عشق هرروز دلم را به کناری می‌برد
عشق نگذاشت سرانجام به کارم برسم

مرگ دل‌بستگی آخر دنیای من است
می‌روم شاید روزی به مزارم برسم

 

"سید‌علی رکن الدین"

 

+ با تشکر از خانم نگار برای ارسال شعر.

---------------------------------------------

پ.ن: این شعر را به نام "شهریار" نیز ثبت کرده اند،

(چنانچه اینجا نیز در ابتدا به نام شهریار ثبت شده بود)

اما با توجه به این دو مصرع:

شهریاری پر از اندوه ثریا هستم / شاید آخر سر پیری به نگارم برسم

قطعا این شعر نمی تواند برای استاد شهریار باشد..

در سایت گنجور نیز چنین شعری به نام استاد شهریار ثبت نشده است +

با تشکر از دوست خوبم علی اقا برای حسن توجه و ذکر نام شاعر.

معجزه!

تو آن پیامبری

که معجزه نمی خواهد

کافیست اولین دکمه ی پیرهن ات باز شود

تنت

داغ ترین برف دنیاست!

 

"حمزه کریم تباح فر" (ح_شایق)

------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست،

اما برای ماهی زندگی‌ست...

برای کسی که دوستت دارد

زندگی باش نه تفریح!!

"ناشناس"


بار اول که دیدمت


بار اول که دیدمت

چنان بی مقدمه زیبا بودی

که چند روز بعد

یادم افتاد

باید عاشقت می شدم..!

 

"زانیار بروز"

در آغوشم بگیر

ﺗﻤﺎﻡ ِ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺗﻨﻢ ﺭﺍ

بکش ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ...

ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﻃﺎﻗﺖ ِ ﯾﮏ ﭘﯿﺮﻫﻦ

ﺟﺪﺍﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ..!

 

"ﻋﻠﯽ ﺷﮑﺮﯼ"

-------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

من...

شیفته آن بوسه

هول هولکی ام

که دیر شده

اما از خیرش نمی گذری..!

"ناشناس"

تاری از موی سرت کم بشود می میرم

تاری از موی سرت کم بشود می میرم

آه! گیسوی تو درهم بشود می میرم

 

قلب من از تپش قلب تو جان می گیرد

آه! قلب تو پر از غم بشود می میرم

 

من که از عالم و آدم به نگاه تو خوشم

سهم چشمان تو ماتم بشود می میرم

 

مثل آن شعله که از بارش باران مرده ست

اشک چشم تو دمادم بشود می میرم

 

وقت بیماری و بی‌تابی من دست کسی

جای دستان تو مرهم بشود می میرم

 

جان من بسته به هر تار سر موی تو است

تاری از موی سرت کم بشود می میرم

 

"میثم علیزاده"


سخنی از نلسون ماندلا

انسان ها آفریده شده اند که به آنها عشق ورزیده شود و اشیا ساخته شده اند که مورد استفاده قرار بگیرند!

دلیل آشفتگی های دنیا این است که به اشیا عشق ورزیده می شود و انسان ها مورد استفاده قرار می گیرند!


"نلسون ماندلا"


دستم را اگر نگرفته بودی

دستم را اگر نگرفته بودی

چگونه می آموختم

در غیبت خورشید هم

می شود خندید ؟!

صدایت که ببارد

یک قطره ماه هم

در کاسه ی آبم بیفتد

کافی ست :

من نور می شوم

 

"ماندانا زندیان"

سخنی از مارتین لوتر کینگ

حتی اگر بدانم فردا جهان نابود می‌شود،

باز هم درخت سیبم را خواهم کاشت .

 

"مارتین لوتر کینگ"


 

+ مارتین لوتر کینگ جونیور (Martin Luther King, Jr.  ) (۱۹۲۹- ۱۹۶۸) رهبر سیاهپوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا بوده است. مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ به‌عنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ به‌عنوان جوان‌ترین فرد جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. مارتین لوتر کینگ در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد.

با یاد دو چشمانت ...

با یاد دو چشمانت، می‌میرم و می‌دانم

تا صبح قیامت من، از غیر گریزانم

پیمانه دوچندان کن، ای شاهد بازاری

من مست می ناب و بی دوست پریشانم

 

"محمد علی ناطقی"

 

برگرفته از وبلاگ شاعر

http://www.alinateghi.blogfa.com/post/123


تا آخر دنیا

به اندازۀ تمام شعرهای نگفته ام

 به لب هایت بدهکارم

بوسه هایی را

که طعم شاتوت و شکلات می دهند

به اندازۀ وزن تمام کوله پشتی های پر از کتاب و دلتنگی

سنگینی سرم را

به شانه هایت

سبکی نفسم را

به گونه هایت بدهکارم

 

قلبت را به من بدهکاری

قدر تمام روزهای سکوت و بی خبری

نگاهت را

به اندازۀ تمام تیله های سبزآبی دنیا

بدهکاری به چشم هایم 

صدایت را...

اما دیگر نمی خواهم

به این زودی ها بی حساب شویم...

می آیی تا آخر دنیا بدهکار هم باشیم؟

 

"بهاره بهگوی"

 

برگرفته از وبلاگ شاعر:

http://havaboodan.blogfa.com/

 

----------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

راستش را بخواهى

امروز اتفاق خاصى رخ نداد

فقط حدود عصر

بارانِ کوتاهى بارید

امّا زار زار...

"ناشناس"