شاه دلم
گدا مَکُش، من شدهام گدای تو
گرچه ستم کنی به من، جان و تنم فدای تو
مِهر تو از وجود من، با غم دل نمیرود
مِهر منت به دل نشد، هرچه کنم برای تو
از همهکس گذر کنم، از تو گذر نمیشود
مشکل تو وفای من، مشکل من جفای تو
کن نظری که تشنهام، بهر وصال عشق تو
من نکنم نظر به کس، جز رخ دلربای تو
جانِ من و جهان من، رویِ سپیدِ تو شدهست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو
از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو تا که شوم فنای تو
دست ز تو نمیکشم تا که وصال من دهی
هرچه کنی بکن به من، راضیام از رضای تو
"ناشناس"
شعر از: علی حیدری فارسانی
از کتاب بوی نور
پی نوشت1:برخی منابع این شعر را به مو لا نا نسبت داده اند که صحیح نیست.
پی نوشت 2 (اردیبهشت 1404): منبع شناسایی شاعر: وبلاگ "مرجع شعر فارسی"
https://persianpoetry.blogfa.com/post/7976/