برای فرار از
دوست داشتن ِ کسی
به تا دیر
وقت
کار و...
کار و
کار
پناه می برند
آدم ها گاهی
...
تکلیف من
چیست؟
که فرار از
من فرار می کند
وقتی
"تو را
دوست داشتن"
شغل من است!
"مهدیه لطیفی"
دی ماه 1392
«زن ها نمی
روند
تنها از هر
آنچه که هست
دست می کشند!»
سه سطر شروع
این شعر را من نگفته ام
گاه اما
مات می مانم
از اینکه
چطور مردانی هم هستند
که اینهمه
زنانه می فهمند!
مثلا همین
ایلهان برک*
و تو چه بی
اندازه فقط مردی!
آنقدر مرد
که نمی بینی
چقدر "زنانه مرد بودن" می خواهد
ترکیبی را به
دوش کشیدن:
از نگرانی
های مادرانه ام
که چه می
خوری؟
کِی می
خوابی؟
هوا سرد است؟
از بی قراری
های زنانه ام
که بی
بازوانت شب ها سر نمی شوند
که با زن
دیگری نباشی یکوقت
که اصلا
دوستم داری؟
داشتی...؟!
و از بی تابی
دخترانه ام
که برای کی
لوس شوم حالا؟!!
تو آنقدر
زنانه نمی فهمی
که نمی بینی
چقدر مرد بودن می خواهد
مادری را
زنی را
دختربچه ای
را
هر سه را با
هم در رحم ات بزرگ کنی
و اخم نکنی
و خم نشوی
و اتاق را که
مرتب میکنی
میز را که می
چینی
زل بزنی به
گوشی ات...
زل بزنی به
گوشی ات...
زل بزنی...
بزنی...
و هنوز دوستش
داشته باشی
و دست بکشی!
عزیزم
خودآزاری
ندارم
مردانه زنم!
"مهدیه لطیفی"
بهمن ماه 1392
باید تمام
این جنگ را یک نفس بدوم
اینجا تمام
تانک ها شبیه تو اند
تمام خاکریز
ها
مسلسل ها
هواپیما ها
...
باید فرار
کنم
می ترسم درنگ
کنم
اسیر شوم!
وقتی با هر
شلیکِ دشمن
دلت بریزد
وقتی برای
کشیدن هر ماشه
دستت بلرزد
برای جنگیدن
دیر است!
باید
"دوست داشتنت" را بغل بگیرم
و تمام این
جنگ را یک نفس بدوم!...
حتما جایی در
جهان خواهد بود
که هیچ چیزش
شبیه تو نباشد
که هیچ چیزش
بوی بوسه و باروت ندهد!
"مهدیه لطیفی"
از کتاب: برف روی خط استوا
من خواب تو
را می دیدم و
رویایت را به
گردن می آویختم
تو با من می
خوابیدی و
رویا می
ربودی از سینه ام
ما هر دو
شاعر شدیم
من از دردِ
رویاهای ربوده به خود می پیچیدم و
مردم می
گفتند:
عجب شعرهایی!...
تو الهام می
گرفتی از هر انحنا و
به مردم می
گفتی:
ببینید چه
شعرهایی!...
"مهدیه لطیفی"
مرداد ماه 1391
عشق ایرانی
نرسیدن است
نبودن است
سر به بیابان زدن و
نی زدن است
یار را شمع محفل دیگران دیدن و
سر بر شانه ی ساقی سوختن است
فرانسوی
ایتالیایی
حتی شده هندی
...
سیاه سفید عاشقم باش!
"مهدیه لطیفی"
بهمن ماه 1392
از شعبده
باز هم کاری ساخته نیست
گیرم
طناب بکشد از دل من تا دل تو
گیرم
با دست هایی به پهلو باز
که
معلوم نیست برای حفظ تعادل است
یا
برای بغل کردن تو
تمام
طناب را راه بروم و
نیفتم از دهان تو!
گیرم گرم بنوشی ام
گرم بپوشی ام
گرم ببوسی ام
گرم تر...
یا گیرم این لبخندِ گرم ِکج ات
بحث انگیزترین تابلوی نقاشیِ قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قدِ تنهایی های من
آب نمی رود
و هنوز
شب ها
روی شعرها
از این پهلو...
به آن پهلو...
...
برای
دوست داشتنت
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم!
"مهدیه لطیفی"
بمهن ماه 1392
(با برداشت از شعری قدیمی تر)
برگرفته از وبلاگ شاعر:
http://heliya1382.persianblog.ir/
عاشق که می شوی
لالایی خواندن هم یاد بگیر
شب های باقیمانده ی عمرت
به این سادگی ها
صبح نخواهند شد...!
از: مهدیه لطیفی
هوس کرده ام
زنگ در تمامی دفاتر قبول آگهی را
به منظور ارسال پیام تبریکی
بفشارم
و سفارش کنم
با فونت درشت
به هموطنان عزیز تبریک بگویند:
که من
گم شده ام
بی ردی از راهی
که به دست های تو می رسید
از: مهدیه لطیفی
برگرفته از وبلاگ:
من شانه های تو را می خواهم
و خیابان های خواب هایم را.
از: مهدیه لطیفی
------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
بـعضـی آدم هـا را نـمیشـود داشـت
فقـط مـیشـود
یـک جـور خـاصـی دوستـشـان داشـت
بـعضـی آدم
هـا اصـلا بـرای ایـن نـیستـنـد ،
کـه بـرای
تـو بـاشنـد یـا تـو بـرای آنهـا
اصـلا بـه
آخـرش فکـر نـمـیکنـی .. .
آنهـا بـرای
ایـننـد کـه دوستـشـان بـداری ،
آن هـم نـه
دوسـت داشتـن مـعمـولـی نـه حتـی عـشـق
یـک جـور
خـاصـی دوسـت داشتـن کـه اصـلا هـم کـم نـیسـت ..
ایـن آدمهـا
حتـی وقتـی کـه دیگـر نـیستنـد هـم ،
در کنـج دلـت
تـا ابـد یـه جـور خـاص دوسـت داشتـه خـواهنـد شـد ...
سرد یعنی تو
که صدایت یخ می بندد بر رگ هایم
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که من نیستم.
گرم یعنی تو
که هر نگاهت داغ می شود بر دلم
برای بعدها...
به وقت هایی که کسی را دوست داری
که منم.
آب یعنی تو
که بر سرم می ریزی... پاک؛
از ابرهای دلتنگ سقف خانه ات که از خیابان فرار کرده اند
به جای هر غسلی!
به جای هر بارانی!
خاک
یعنی خاک بر سر لحظه هایی که
ما مال هم نیستیم...!
خلاصه...
خورشید
کتاب
کفش
کلید
کلمه؛
همه شان تویی!
به تنهایی!
تنهایی یعنی تو
که نمی دانی
بی من
چقدر تنهایی..!
از: مهدیه لطیفی
برگرفته از وبلاگ "محبتستان"
بند ِ دل ِ من
به لبخندهای
تو بند است
برای دوست
داشتنت اما
لبخندهایت را
نه
دلت را لازم
دارم!
از شعبده باز
هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب
بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با
دستهایی به پهلو باز
که معلوم
نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل
کردن تو
تمام طناب را
راه بروم و نیفتم
یا گیرم این
لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف
ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد
تنهایی های من
آب نمی رود
عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها
غلت می زنم !
از: مهدیه لطیفی
این خیابان
برای تو نیست
برای من هم
نیست
پس حاشیه نرو
صاف
به سمت
دوربین من بیا
و تمام راه
را
به کفشهایی
فکر کن
که همین راه
را
چقدر با هم
میآمدند
و چقدر
به هم میآمدند !
از: مهدیه لطیفی
بلند که می شوی
از روی خیالِ تنم
دلم می گیرد
دلم که می گیرد
بلند می شوم
روی دستِ تو
و پیش از آنکه دوباره بر خیالِ تنم بخوابی
تمام این شهر را
در همین چند متر خانه جا می گذارم
بیرونِ این خانه
این سنگ هایی که به پایم می گیرند و
رفتن را درد آور تر می کند
همان هایی اند
که سرت به آن ها خواهد خورد.
از: مهدیه لطیفی
-----------------------------------------------------------
دفتر عشق:
قـایـقـت میشوم بـادبـانـم بـاش، بـگـذار هـرچـه حـرف پـشـت سـرمـان مـیزنـنـد مـردم، بـاد هـوا شـود... دورتـرمـان کـنـد...!
این بار که از زیر داربست انگور و ماه
برمی گردی
دستمالی بیاور
هیچ می دانستی
مهربانی ام دارد خاک می خورد؟
یا هیچ می دانستی
دوستت که دارم
زیباتری؟
"مهدیه لطیفی"
----------------------------------------------------
دفتر عشق:
خواب هایم بوی
تن تو را می دهد!
نکند
آن دورتر ها
نیمه شب
در آغوشم
میگیری؟!
"لورکا"
سکوت که می کنی
وزن جهان را تنها به دوش می کشم!
و کم که می آورم
زمین آنقدر کند می چرخد
که تو توی تقویم می ماسی
و من
آونگ می مانم
بین حقیقتِ تو
و افسانه ای که از تو در سرم دارم!
سکوت که می کنی
شب پشتِ پلک های سکوت
حتم می کند که تو هم تنهایی!
"مهدیه لطیفی"
-----------------------------------------------------
دفتر عشق:
مرا ببخش ! اگر به تو پیله کرده ام ، قدری طاقت بیاوری پروانه ات میشوم …
قدم که میزنی
شعر از سر و کول شهر بالا میرود
شهر را چه به شعر؟
قالیچهها را هم بیخیال
خطوط دستهای مرا قدم بزن...
از: مهدیه لطیفی
---------------------------------------------------
+ "راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی.
در حقیقت هیچکس نمی تواند مال کسی شود.
شریک زندگیت را با طناب نیاز، نبند.
گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند..."
"جی . دونالد والترز"
باور کن هیچ کجای دنیا
بوسه
برای اتفاق
افتادن نیست
همان طور که
تو
برای رفتن
نبودی
به خدا راست
می گویم
وقتی دست
هایت مال من نیست
خط عمر کف
دستم
روز به روز
کوتاه تر می شود
از: مهدیه لطیفی
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترسهای مرا میبلعد
لغت نامهها دروغ میگفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی "من" خوبم!
بلند نشوی بروی یکوقت!
بغلم کن
من از بازگشتِ بی هوای ترسها
میترسم.
از: مهدیه لطیفی
---------------------------------------------
دفتر عشق:
به ضمانت پلک هایت
فلسفه می ریزم
پای رومی و زنگی این وسوسه ها
و تنها من میدانم
آغوش تو
از استدلال های من محکم تر است!
"منبع: اینترنت"
و من تماشایشان میکنم.
دست از
چرا و چاره و چمچاره
می شویم و زل می زنم به جهل رابطه
از: مهدیه لطیفی