بند ِ دل ِ من
به لبخندهای
تو بند است
برای دوست
داشتنت اما
لبخندهایت را
نه
دلت را لازم
دارم!
از شعبده باز
هم کاری ساخته نیست
گیرم طناب
بکشد از دل من تا دل تو
گیرم با
دستهایی به پهلو باز
که معلوم
نیست برای حفظ تعادل است
یا برای بغل
کردن تو
تمام طناب را
راه بروم و نیفتم
یا گیرم این
لبخند لعنتی ات
سوژه ی معروف
ترین نقاش قرن بعد شود
با این ها
چیزی از قد
تنهایی های من
آب نمی رود
عزیزم
و هنوز
شب ها
روی شعرها
غلت می زنم !
از: مهدیه لطیفی
بسیارزیبا
آفرین
لبهایم را به گوشت می چسبانم
و چشمهایم را می بندم
بدون هیچ وسوسه ای
برای بوسیدن و بوئیدن
یکراست
می روم سر اصل مطلب
زمزمه می کنم
دوستت دارم
...
گوشه و کنایه نمی خواهد
ناز و عشوه نمی خواهد
مرا اینگونه که هستم
دوست بدار...
بلند و طولانی و کشدار ....
کاش وقت رفتن
تمام قد
روبرویت می ایستادم
و می گفتم:
برایم مثل هوایی
لطفا نرو