آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
"خیام"
در
عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر
خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از
درد تو هیچ روی درمانم نیست
درمان
که کند مرا که دردم هیچ است.
"مولانا"
این جذبه عاشقی نگر تا چند است
نامِ تو شنیدم و دلم خرسند است
از نامِ تو شاد میشود دل، آری
نامِ تو و نامی که بدان مانند است
"شفیعی کدکنی"
برخیـــــــز بُتا بیـــــــا ز بهـــــــر دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گِل ما.
"خیام"
------------------------------------------------------
پ.ن: این شعر را 60 جور دیگر هم نوشته اند! نمی توانم بگویم که حتما درست ترین، اما بنظرم قشنگ ترینش همین هست که اینجا نوشته شده.
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
"سعدی"
امشب که حضور یار جان افروزست
بختم به خلاف
دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر
و مه فرو شو که مرا
آن شب که تو
در کنار باشی روزست
"سعدی"
گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد.
"خیام"
این گل ز بر همنفسی می آید
شادی به دلم از او بسی می آید
پیوسته از آن روی کنم همدمی اش
کز رنگ وی ام بوی کسی می آید
"حافظ"
ای دوست به دوستی قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینیم ترا
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا
"مولانا"
دیوان شمس / رباعیات
1)
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
و آگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
2)
ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب
صاحبنظران تشنه و وصل تو سراب
مانند تو آدمی در آباد و خراب
باشد که در آیینه توان دید و در آب
3)
آن شب که تو در کنار مایی روزست
و آن روز که با تو میرود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروزست