کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تن تو معبد ستایش من است

تن تو

معبد ستایش من است

که بابوسه هام

با چشم هام

با دست هام

به عرش می رسانمش.

دهان تو

کائنات زیباترین واژگان است

معبد وقار و ناز

خانه ی پرتقال و خرمالوست

با دست هام، خودم

پرتقال و خرمالو

به دهانت می گذارم

بانوی من!

بگذار رذیلت های حکیمانه

در روزنامه های زرد

از یاد برود

بگذار نسخه با باد برود.

لب های تو

وقتی اسم مرا صدا می کنی

چشمه ی زلال طبیعت است

آواز پر جبرئیل

گلخانه ی خدا.

 

"عباس معروفی"

با چه رنگی نوازشت کنم؟

نمی‌شود لباس‌هام را
همینجور که تنم است
بپوشانم به تن تو؟
و لباس‌هات را
همینجور که تنت است
بپوشم به تنم؟
می‌شود جوری توی لباس‌ها گیر بیفتیم
که برای بیرون آمدن
چاره‌ای جز عشقبازی نباشد؟
نمی‌شود از هر طرف بچرخم
لب‌های تو برابرم باشد؟
می‌شود از هر طرف بیایی
با چشم‌هام ببوسمت؟
...


"عباس معروفی"

 

(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

می خواهی با انگشتانم روی تنت نقاشی کنم

می خواهی با انگشتانم

روی تنت نقاشی کنم
بعد توی آینه نشانت دهم
که در بهشت ایستاده ای
با سیبی گاز زده ؟
می شود اگر دستم خط خورد
از اول شروع کنم ؟
اصلاً می شود از بهشت برویم
تا ببینی چیزی کم نیست ؟

می خواهی با چشمهام
تو را نفس بکشم
که دلت بریزد و لبهات بلرزد ؟

می خواهی کف دستت را بو کنم
ببینم بوی کدام گیاه کمیاب
در سرم می پیچد امروز ؟

می خواهی بنشینی توی بغلم
که برات کتاب بخوانم ؟
می شود آرام بنشینی و گوش کنی ؟
می شود آنقدر نفسهات نریزد روی گردنم ؟
آه
می شود دیگر کتاب نخوانیم ؟

می شود آنقدر بوسم کنی
که یادم برود دلم چی می خواست ؟


"عباس معروفی"

--------------------------------------------------------

 

دفتر عشق:

این بار حصار کلمات را می شکنم و دلم را به قاصدک های آواره می سپارم. برای از تو گفتن نیازی به کلام نیست. از تو که بگویم اشکی بی بهانه از آسمان چشم هایم می بارد.  واژه ها در رگ سخنم می جوشد و جملات در نوک قلم به رقص در می آیند و می نگارد، می نویسد از غم  و از دل تنگی ها و این که هنوز دوستت دارم.

"منبع: نت"

 

تنت به دشت گل‌های وحشی‌ می‌ماند

تن‌َت 

به دشتِ گل‌های وحشی‌ می‌ماند:

معطر و ناشناخته!

بوسه‌ام

هرجا که می‌نشیند

پروانه‌ای از خواب می‌پرد!

 

از: رضا کاظمی

----------------------------------------------------


درباره شاعر:




رضا کاظمی، شاعر و نویسنده، متولد 4 آذر سال 1349در تهران و فارغ التحصیل از دانشگاه هنر است. وی بعد از چندین سال تجربه‌ی سرایش شعر کوتاه و بلند عاشقانه، سال هاست که دیگر به صورت حرفه ای در حیطه ی شعر کوتاه آزاد -خاصه شعر کوتاه عاشقانه- فعالیت حرفه ای می کند و در زمینه ی ادبیات داستانی نیز نگارش چندین کتاب را به انجام رسانده است.

کاظمی در چند سال اخیر دبیر بخش داستان سایت دو زبانه ی "اثر" بوده و هست. وی دو کتاب اخیرش با عنوان های "نگران نباش! این شعرها همه سانسور می شوند" و "زنی توی سرم حرف می زند" را   توسط نشر اچ اند اس مدیا، در آمریکا منتشر کرده است. برخی از آثار او عبارت اند از: "پستچی جای نامه تنهایی آورد"، "پا برهنه تا ماه"، "قرار بعدی پای گهواره ی شعرهایم" و "زنی که کشتم اسم نداشت".

مجموعه شعر "یک سبد خاطره، یک سینه حرف" او، جایزه اول کتاب سال دفاع مقدس را در سال 1385 گرفته است.

آدرس وبسایت شاعر

سایت شخصی رضا کاظمی