آرام شدهام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد...!
"رضا کاظمی"
تو را پنهان میخواستم
نگاهَت را در رگ رگِ جانم پنهان کردم؛
اما از چشمانم به بیرون راه کشید
نامَت را پنهانتر
آنکه با دل نگفتم
اما بادها از خاکها و خاکریزها گذشتند
و بذر نام تو را بر گسترهی تمامِ زمین پاشیدند
تو را پنهان میخواستم
اما حالا سبز شدهای همهجا
چشمانم را میبندم
کودکانِ هرجا که بگویی
نام آشنای تو را
خنده خنده بر طبلها میکوبند
تو را پنهان میخواستم
اما اینگونه که...
حالا چهگونه پنهانَت کنم؟!
"رضا کاظمی"
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
تو را از شاخه میچینم
که برایم گنجشک باشی،
این روزهای سکوت و وحشت را
پُر از آوازِ رفتن کنی.
تو را از شاخه میچینم
که برایم خورشید باشی،
این نگاههای سرد و خالی را
پُر از گرمای دوست داشتن کنی.
تو را از شاخه میچینم
در دلم میکارم:
گنجشکی که همیشه میخواند.
خورشیدی که همیشه میتابد.
"رضا کاظمی"
برگرفته از کانال:
@baran_e_del
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
صدای آب را
در رگهای خاک میشنوم.
گلسرخِ حیاط
در آینهی نگاهم
زود به زود میشکفد
و آسمان
پُر از پروانه و بادبادک میشود.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
دریا نزدیکتر میآید
ابرهای سیاه دور میشوند
و باران
هر وقت بگویم میبارد.
تو نیستی، اما
وقتی به تو فکر میکنم
تو را میبینم
در باغچه ایستادهای
به گلها آب میدهی!
"رضا کاظمی"
از مجموعه: می رویم گل انار بچینیم، نمی آیی؟ / سال نشر 87
در زمستانی که بیهنگام آمده بود
و ابرهایی که ناغافل،
تو
بهار را به پنجرهام هدیه کردی
و ماه مهربان را
به دستهایم.
حالا کجا ماندهای
دوباره بیایی کنار پنجرهام
بگویی: سلام،
بهار آوردهام، نمیخواهی؟!
" رضا کاظمی "
بیست و نهمین نمایشگاه کتاب تهران، غرفه انتشارات مهر نوروز، 19 اردیبهشت 1395
از راست به چپ:
آرش ناجی، افشین صالحی، نیما اسماعیلی، محسن حسینخانی، رضا کاظمی و مهدی اشرفی
عشق
قصهای بود که مادر بزرگ
شبهای زمستان برایم میبافت:
یکی از رو، دو تا از زیر،...
بالاپوشی که هیچگاه گرمم نکرد!
"رضا کاظمی"
کاش میتوانست
به رود بیندازد خودش را
ماهی کوچکی که
دلش دریا بود و
خانهاش برکه !
"رضا کاظمی"
کسی که دوستش دارم،
غزل
است...!
اسمش که نه
چشم هاش...!
"رضا کاظمی"
-----------------------------------------------
+ من شاعر نیستم، راوی چشمان توام...
برگرفته از وبلاگ:
http://www.pinarhh.blogfa.com/
پروانه
نیستم اما
سالهاست
دور خودم میچرخم وُ
میسوزم.
رفتنَت
در من
شمعی
روشن کرده است انگار!
"رضا کاظمی"
قایقت میشوم
بادبانم باش.
بگذار هرچه حرف
پشت سرمان میزنند مردم،
باد هوا شود
دورترمان کند...
"رضا کاظمی"
مرا ببوس!
روزهای سختی در پیش است
بگذار تو را
کمی پسانداز کنم.
"رضا کاظمی"
-----------------------------------------------------------
پ.ن:
آقای رضا کاظمی رو فکر کنم بشه گفت "شاعر بوسه".
بوسه، در اشعار ایشون بسیار بکار برده شده. بیشتر از هر شاعری.
درود آقای کاظمی عزیز و گرانقدر
رسیدهام به تو
اما هنوز دلتنگاَم!
انگار به اشتباه،
جای طلوع
در غروبِ چشمهایت
فرود آمده باشم!
"رضا کاظمی"
من به چشمهای تو
تو به پاهای من
و قول بدهیم همدیگر را به جاهای خوبی ببریم...
"رضا کاظمی"
تنهایی،
شاخهی درختیست پشتِ
پنجرهاَم
گاهی لباسِ برگ میپوشد
گاهی لباسِ برف
اما، همیشه هست!
از: رضا کاظمی