-
هر کسی را هوسی در سر - سعدی
دوشنبه 27 خردادماه سال 1398 14:29
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش من بیکار گرفتار هوای دل خویش ای که گفتی به هوا دل منه و مهر مبند من چنینم تو برو مصلحت خویش اندیش "سعدی" برگرفته از کانال: باران دل @ baran_e_del
-
چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود - عطار
دوشنبه 27 خردادماه سال 1398 14:28
چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود پروانه تو گشتم تا بر تو سرافشانم خود چون رخ تو بینم پروای سرم نبود "عطار"
-
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز - حافظ
یکشنبه 12 خردادماه سال 1398 08:46
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز بر امید جام لعلت دُردی آشامم هنوز نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز. "حافظ" برگرفته از کانال: باران دل @ baran_e_del متن کامل شعر در ادامه مطلب برنیامد از تمنای...
-
شوق دیدار توام هست - فریدون مشیری
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 09:28
شوق دیدار توام هست چه باک به نشیب آمدم اینک ز فراز به تو نزدیک ترم، می دانم یک دو روزی دیگر از همین شاخه لرزان حیات پرکشان سوی تو می آیم باز دوستت دارم بسیار هنوز. "فریدون مشیری"
-
صدایت را بفرست - عزیز نسین
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 09:26
صدایت را بفرست تا چون پیچکی در آن بیاویزم و از این تالاب بگریزم ... "عزیز نسین"
-
نظری کن - عراقی
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 09:22
نظری کن؛ که به جان آمدم از دلتنگی "عراقی" متن کامل شعر: بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟ نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟ بس که سودای سر زلف تو پختم به خیال عاقبت چون سر...
-
خرابتر ز دل من - حافظ
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1398 09:14
خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول "حافط" برگرفته از کانال شعر استاتیرا @ aastatira
-
مرا ببوس - معصومه قنبری
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1398 07:13
مرا ببوس به رسم زیارت ... آتش هیچ خورشیدی چون جرقه لب هایت یخ قلب مرا آب نخواهد کرد ... "معصومه قنبری"
-
من شاعر نیستم - سهام الشعشاع
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1398 08:25
من شاعر نیستم من تنها کلماتی را می دانم که نام تو را دارد و آنها را ردیف می کنم به نشانه تو شب را دوست دارم چون آغوش تو را دارد صبح را دوست دارم چون بیداری تو را دارد از رنگهایی خوشم می آید که رنگ چشمان توست رنگ آرامش تو من شاعر نیستم تنها کلماتی را که به تو ربط دارد می شناسم و آنها را کنار هم می گذارم تا دیگران...
-
بی روی تو خورشید جهانسوز مباد - رودکی
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1398 11:37
بی روی تو خورشید جهانسوز مباد هم بیتو چراغ عالم افروز مباد با وصل تو کس چو من بد آموز مباد روزی که ترا نبینم آن روز مباد "رودکی" (سلیقه خوب شما)
-
برای قلبم چه طرحی بریزم - نزار قبانی
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1398 14:42
برای قلبم چه طرحی بریزم تا عاشقت نباشد؟ لبانم را چه بیاموزم که تو را نبوسد و طاقتم را که دندان بر جگر بگذارد؟ به شعرم چه بگویم که منتظرم باشد تا بعد؟ و حال آنکه روزی که تو را نبینم بی نهایت است . "نزار قبانی" برگرفته از کانال: باران دل @ baran_e_del
-
تو را پنهان میخواستم - رضا کاظمی
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1398 08:48
تو را پنهان میخواستم نگاهَت را در رگ رگِ جانم پنهان کردم؛ اما از چشمانم به بیرون راه کشید نامَت را پنهانتر آنکه با دل نگفتم اما بادها از خاکها و خاکریزها گذشتند و بذر نام تو را بر گسترهی تمامِ زمین پاشیدند تو را پنهان میخواستم اما حالا سبز شدهای همهجا چشمانم را میبندم کودکانِ هرجا که بگویی نام آشنای تو را...
-
دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده - روشنک آرامش
سهشنبه 20 فروردینماه سال 1398 08:28
دلم شبیه تلگراف خانه ای دور افتاده مدام در انتظار ضربه های پیام تو سیم های رابطه را چک می کند مبادا جایی قطع شود مبادا کلمه ای از قلم بیفتد چشم هایم را در تاریکی جا گذاشته ام نزدیک تَر بیا می خواهم چشم هایت را با بریل بخوانم با صدایت پیمان دوستت دارم ببندم با دست هایم آغوشت را دوره کنم و سر در گریبانت آن قدر عطرت را...
-
دست های تو - رسول یونان
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1398 15:10
دست های تو یادگاری هایی شگفت انگیزند از سکونت ماه بر خاک وقتی زندگی تاریک می شود به دست های تو فکر می کنم وقتی کارها گره می خورند درها باز نمی شوند به دست های تو فکر می کنم دست های تو بال هایی منند برای فرار از زمین در روز مبادا به دست های سفید تو فکر می کنم ! "رسول یونان" برگرفته از کانال شعر استاتیرا @...
-
چگونه با تو از چمدان سخن بگویم - گروس عبدالملکیان
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1398 14:37
چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟ ! در را که باز کنم دو فنجان کنار هم نشانده ای وعطر چای مرا میبرد به دست های تو به ساعت چهار به آن فکر کوچک که برخیزی و دلتنگی ات را در قوری گل سرخ دم کنی ... در را باز می کنم عطرها مرده اند بر میز کاغذی است که بر آن نوشته ای : " چگونه با تو از چمدان سخن بگویم؟ " "گروس...
-
معنای زنده بودن من - فریدون مشیری
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1398 14:28
معنای زنده بودن من، با تو بودن است ... نزدیک ، دور سیر ، گرسنه رها ، اسیر دلتنگ ، شاد آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد ! " فریدون مشیری"
-
من با تو از تمام درهای بسته - نادر ابراهیمی
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1398 09:50
... من با تو از تمام درهای بسته که روزی باز خواهد شد _ شکوفههای نارنج، من با تو از شوکت نسیم سخن گفتم . هلیا، ژرف ترین پاک روبیها پیمانی ست با باد . بگذار باد بروبَد . بگذار که رستنیها به دست خویش برویند . از تمام دروازهها، آن را باز بگذار که دروازه بانی ندارد و یکطرفه است به سوی درون . از تمام خندهها، آن را...
-
ساقیا سایه ابر است - حافظ
یکشنبه 18 فروردینماه سال 1398 08:53
ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی "حافظ" متن کامل شعر در ادامه مطلب ساقیا سایه ابر است و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی بوی یک رنگی از این نقش نمیآید خیز دلق آلوده صوفی به می ناب بشوی سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهان دیده ثبات قدم از سفله...
-
گره بزن آرزوهایت را - روشنک آرامش
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 14:31
گره بزن آرزوهایت را به تار موهایم نسیم گره گشایی در راه است ! "روشنک آرامش" برگرفته از کانال شعر خانم روشنک آرامش @aastatira
-
خورشید اگر گم شود - عاشق اصفهانی
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 14:26
خورشید اگر گم شود از عرصه عالم من دست تو گیرم به لب بام برآرم. "عاشق اصفهانی"
-
من که جز همنفسی با تو - فاضل نظری
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 14:20
من که جز همنفسی با تو ندارم هوسی با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی "فاضل نظری"
-
در سیمای تو - دیهور انتهورا
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 09:19
در سیمای تو روشنایی عجیبی ست که درختان نارنج را بارور میکند و صدایت، دریایی لاجوردی ست که هنوز در گوشم میخواند عطرت، سنجاقکها را مست میکند تا سرخوشانه روی برکه ها به پرواز درآیند آه ! ماهرخ ، چه میخواستم بنویسم ! پای تو که به ذهنم باز می شود به فراموشی عمیق فرو می روم . "دیهور انتهورا"
-
می خواهم بگویم دوستت دارم - دیهور انتهورا
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 09:17
می خواهم بگویم دوستت دارم جمله ای که هیچوقت کهنه نمی شود مانند زیباییِ لبخندت مانند رنگ چشمانت که هیچوقت از مد نمی افتد می خواهم بگویم دوستت دارم لحظه به لحظه حافظهام یاری نمیکند نمیدانم چرا نمیدانم از کِی اما خیلی وقت است این دوستت دارم ها روی ذهنم انباشته شده . "دیهور انتهورا"
-
دوست داشتنت - نزار قبانی
شنبه 17 فروردینماه سال 1398 09:15
دوست داشتنت را از سالی به سال دیگر جابهجا میکنم انگار دانشآموز مشقاش را در دفتری تازه پاکنویس میکند جابهجا میکنم ... صدایت عطرت نامههایت و شمارهی تلفن و صندوق پستی ات را می آویزمشان به کمد سال جدید و ... اقامت دائمی در قلبم را به تو می دهم ... "نزار قبانی "
-
بیا که با سر زلف تو کارها دارم - انوری
سهشنبه 21 اسفندماه سال 1397 08:22
بیا که با سر زلف تو کارها دارم ز عشق روی تو در سر خمارها دارم بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو ز دیدگان قدمت را نثارها دارم "انوری" متن کامل شعر در ادامه مطلب بیا که با سر زلف تو کارها دارم ز عشق روی تو در سر خمارها دارم بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو ز دیدگان قدمت را نثارها دارم بیا که بیرخ گلرنگ و...
-
بجز غوغای عشق تو - عراقی
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1397 11:28
بجز غوغای عشق تو درون دل نمییابم بجز سودای وصل تو میان جان نمیدانم . "عراقی"
-
بی من چگونه ای؟ - فرنگیس شنتیا
یکشنبه 19 اسفندماه سال 1397 07:48
بی من چگونه ای؟ کسی هم هست که آوارگی اش را به شانه های پهن تو بسپارد و بگوید دوستت می دارم؟ من اما روی شانه ای تو آوار نمی شدم پرنده می شدم. و پرنده ای که هر شب خواب آوازهای بی سر خود را می بیند دلبستگی اش به صیاد خود بی قید و شرط و واقعی تر است. "فرنگیس شنتیا" از کتاب: تو به روایت دهان دوخته من نام شعر:...
-
سنگ - سیاوش کسرایی
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 08:43
به یادت هست آن شب را که تنها به بزمی ساده مهمان تو بودم؟ تو میخواندی که: دل دریا کن ای دوست من اما غرق چشمان تو بودم؟ تو میگفتی که: پروا کن صد افسوس مرا پروای نام و ننگ رفته است من آن ساحلنشین سنگم چه دانی چهها بر سینه این سنگ رفته است مکش دریا به خون خواندی و خاموش تمناگر کنار من نشستی چو ساحلها گشودم بازوان را...
-
چه کسی کشت مرا - سیاوش کسرایی
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 08:33
چه کسی کشت مرا!؟ همه با آینه گفتم، آری همه با آینه گفتم، که خموشانه مرا می پائید گفتم ای آینه با من تو بگو چه کسی بال خیالم را چید؟ چه کسی صندوق جادویی اندیشه من غارت کرد؟ چه کسی خرمن رؤیایی گل های مرا داد به باد؟ سر انگشت بر آینه نهادم پرسان چه کسی، آخر چه کسی کشت مرا؟ که نه دستی به مدد از سوی یاری برخاست نه کسی را...
-
دیروز آفتاب با بوسه و سلام - سیاوش کسرایی
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1397 08:01
دیروز آفتاب با بوسه و سلام به هر بام و در دمید دیروز آفتاب پندار ابر را با تیغ زر درید دیروز آفتاب در شهر می گذشت با گامش اشتیاق با چشم او نوازش و لبخند با دست او نیاز به پیوند دلهای سرد را گرمی نشاند و رفت عطر امید را هر سو کشاند و رفت ای روشنای دیده و دلهای بی شمار ای جان آفتاب بار دگر ز روزن دلخستگان بتاب....