برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دُردی آشامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز.
"حافظ"
برگرفته از کانال: باران دل
@baran_e_del
متن کامل شعر در ادامه مطلب
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش
آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
"حافظ"
کاش چون پرگار
پای آهنین میداشتم
تا به کامِ دل، چو مرکز،
گردِ سر گردم تو را
صائب تبریزی
غزلی بس دلنشین
مرسی از شما
.
"تو"
در حریمِ خصوصىِ "قلبم" حضور داری...!
أمن...
آرام...
#ابولفضل_وکیلی
ی زمانی شعر میگفتم
حالا نه حرفه ای!
خوشحال میشم شما در بلاگ خوبتون منتشر نمایید