-
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت - شفیعی کدکنی
چهارشنبه 19 دیماه سال 1397 18:38
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم "محمدرضا شفیعی کدکنی" متن کامل شعر
-
هر روز به شیوهای و لطفی دگری - سعدی
شنبه 15 دیماه سال 1397 17:39
هر روز به شیوهای و لطفی دگری چندانکه نگه میکنمت خوبتری ... "سعدی" برگرفته از کانال @baran_e_del
-
دل موهام واسه دستات تنگ شده - عطیه احمدی
شنبه 15 دیماه سال 1397 17:30
دل موهام واسه دستات تنگ شده دل دستای تو چی؟ "عطیه احمدی"
-
دلتنگی یعنی فکر کردن به پرواز - عباس معروفی
شنبه 15 دیماه سال 1397 17:25
دلتنگی یعنی فکر کردن به پرواز به خندههای بیدلیلت در راه خانه نگاههای "مال خودمی"ات در جمع دلتنگی یعنی کش رفتن آدامس جویده ات و غوطهور شدن در طعم لب هات دلتنگی یعنی چشمهای تو امشب سرخ بود و چشمهای من خیس ... "عباس معروفی"
-
چگونه نخواهمت؟ - فرنگیس شنتیا
شنبه 15 دیماه سال 1397 17:03
چگونه نخواهمت؟ تو آن نیمه سیلی نخورده منی آن نیمه آفتابی که می شود برکت را از کشتزارهای زیر پیراهنت به زکات گرفت مرا چنان در آغوشت بگیر که در جنگل های بی تفنگ دراز بکشم زیر درخت های بی دار آسمان های بی شلیک مرا که از انفجار توده های گوشت به خود می لرزم در خودت بپیچ و نترس اگر جز زایش عجیب الخلقه این عشق چیزی از من نمی...
-
دگر آن شبست امشب - وحشی بافقی
چهارشنبه 12 دیماه سال 1397 11:56
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد. "وحشی بافقی" متن کامل شعر در ادامه مطلب دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم که سرم فتاده برخاک و تنم خبر ندارد همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم چه کنم که نخل...
-
آن کس که شتاب دارد - نادر ابراهیمی
یکشنبه 9 دیماه سال 1397 11:03
آن کس که شتاب دارد، عاشق نیست، تشنه یی ست که معشوق را چشمه ی آب شیرین تصور کرده است ! وقتی دوید و رسید و نوشید و ورم کرد، رها می کند و می رود! محبوب، چشمه ی آب شیرین نیست، هوای خنک دم صبح است ... "نادر ابراهیمی" از کتاب: بر جاده های آبی سرخ
-
امروز به حالی است ز سودا دل من - خاقانی
سهشنبه 4 دیماه سال 1397 13:53
امروز به حالی است ز سودا دل من ترسم نکشد بیتو به فردا دل من. "خاقانی" برگرفته از کانال @baran_e_del
-
چند پنهان کنم افسانه هجران - هلالی جغتایی
سهشنبه 4 دیماه سال 1397 13:46
چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟ حال من بر همه پیداست چه پنهان از تو؟ "هلالی جغتایی" متن کامل شعر در ادامه مطلب چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟ حال من بر همه پیداست، چه پنهان از تو؟ شمع جمعی و همه سوخته وصل تواند گنج حسنی و جهانی همه ویران از تو باری، ای کافر بی رحم، چه در دل داری؟ که نیاسود دل هیچ مسلمان...
-
قول دادم 12 - نزار قبانی
سهشنبه 4 دیماه سال 1397 13:40
بهت قول دادم برنگردم اما برگشتم و از اشتیاق نمیرم اما مردم به چیزهایی بزرگتر از خودم قول دادم با خودم چکار کردم؟ از شدت صداقت دروغ گفتم و خدا را شکر که دروغ گفتم. "نزار قبانی" مترجم: ؟
-
با من حرف بزن - حمید جدیدی
سهشنبه 27 آذرماه سال 1397 08:31
با من حرف بزن ! گلویت تنوری گرم که گندم را به شکل قرص نان میان انسان و گنجشک تقسیم می کند و لب هایت شمایل پیراهن سرخی ست که روی بند زبان باد را می فهمد . من خسته ام و خستگی همیشه از پاها رسوخ می کند وقتی که ایستاده ای و از پشت سر برای رفتن آدم ها دست تکان می دهی . من خسته ام عزیزم، و "خستگی " واژه ای است که...
-
کنون پرنده ی تو - حسین منزوی
سهشنبه 27 آذرماه سال 1397 08:09
کنون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ به معجز تو بهارین شده است و شورانگیز چنان به دام عزیز تو بسته است دلم که خود نه پای گریزش بود نه میل گریز "حسین منزوی" متن کامل شعر در ادامه مطلب ------------------------------------------------------------- ک نون پرنده ی تو ــ آن فسرده در پاییز ــ به معجز تو بهارین...
-
شب است و ره گم کرده ام - حسین منزوی
سهشنبه 27 آذرماه سال 1397 08:00
شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی مرا به خود دلالت کن ،ای خانه ی چراغانی! مرا ببین کز خستگی، وز شکوه شکستگی آینه ای گرفته ام، پیش رویت از پیشانی "حسین منزوی" متن کامل شعر در ادامه مطلب ------------------------------------------------ شب است و ره گم کرده ام، در کولاک زمستانی مرا به خود دلالت کن ،ای...
-
قول دادم 11 - نزار قبانی
سهشنبه 27 آذرماه سال 1397 07:36
بهت قول دادم که در طول سال با تو عشقبازی نکنم و صورتم را زیر جنگل موهایت پنهان نسازم و در ساحل چشمانت به شکار صدف نروم چگونه من چنین حرف سخیفی بر زبان راندهام؟ در حالیکه چشمان تو منزل من و سرزمین صلح است و چگونه به خودم اجازه دادم احساسات مرمر را جریحه دار کنم؟ در حالیکه میان من و تو نان و نمک و پیالهی شراب و آواز...
-
اگر هنوز من آواز آخرین توام - حسین منزوی
سهشنبه 27 آذرماه سال 1397 07:34
اگر هنوز من آواز آخرین توام بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم. "حسین منزوی" متن کامل شعر در ادامه مطلب --------------------------------------- بیا، مرو ز کنارم، بیا که می میرم نکن مرا به غریبی رها که می میرم توان کشمکشم نیست بی تو با ایام برونم آور از این ماجرا که می میرم نه قول هم سفری تا همیشه ام دادی؟...
-
قول دادم 10 - نزار قبانی
دوشنبه 19 آذرماه سال 1397 16:16
بهت قول دادم مثل دیوانهها بار دیگر دوستت نداشته باشم و همچون گنجشک به سمت درختان بلند سیبت یورش نبرم و هنگامی که به خواب رفتهای موهایت را شانه نکنم ای گربهی گرانبهای من بهت قول دادم که اگر همچون یک ستارهی پا برهنه بر من فرود آمدی، بقیهی عمرم را با تو هدر ندهم بهت وعده دادم جنون سرکشم را افسار کنم و اما بسیار...
-
با خراب بودن سیبی درون یک جعبه
دوشنبه 19 آذرماه سال 1397 08:08
با خراب بودن سیبی درون یک جعبه تمام سیب ها را دور نمی ریزند اگر در میان آدمها یک نفر پیدا شد که قدر خوبی هایت را ندانست خوبی هایت را برای دیگران قطع نکن، آن یک نفر را کنار بگذار. "ناشناس"
-
همه مرغان خلاص از بند خواهند - سعدی
دوشنبه 19 آذرماه سال 1397 07:52
همه مرغان خلاص از بند خواهند... من از قیدت نمیخواهم رهایی! "سعدی" برگرفته از کانال @baran_e_del
-
چشمانت چون رود غمهاست - نزار قبانی
دوشنبه 19 آذرماه سال 1397 07:47
چشمانت چون رود غمهاست دو رود آهنگین که مرا با خود میبرند به فراسوی زمان ها دو رود آهنگین و گم گشته بانوی من! که مرا نیز گم کرده اند! و فراتر از آن دو اشک سیاهی ست که آهنگ کلامم را جاری ساخته... چشمانت توتون و شراب من! و آن جام دهم که مرا کور میکند بر این صندلی می سوزم در آتشی که آتشم را می بلعد ای ماه من! آیا بگویم...
-
قول دادم 9 - نزار قبانی
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1397 08:02
بهت قول دادم که تا پنج دقیقهی دیگر اینجا نباشم اما کجا بروم؟ خیابانها خیس باراناند به کجا وارد شوم؟ کافهها پر از دلتنگیاند تنها به دریا بزنم؟ در حالی که دریا و قلعه و سفر تویی اجازه هست تنها ده دقیقهی دیگر، تا بند آمدن باران پیشت بمانم؟ مطمئن باش بعد از صاف شدن آسمان و آرام شدن بادها خواهم رفت و اگر هم نشد به...
-
دوست داشتن تو - زهره میرشکار
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1397 07:38
دوست داشتن تو هر روز، قد می کشد ببین این شعر هم برایت دوباره کوتاه شد .. . "زهره میرشکار"
-
حیران - امیر خسرو دهلوى
یکشنبه 11 آذرماه سال 1397 18:24
مردمان در من و بیهوشی من حیرانند من در آن کس که ترا بیند و حیران نشود. "امیر خسرو دهلوى"
-
قول دادم 8 - نزار قبانی
یکشنبه 11 آذرماه سال 1397 18:15
قول دادم چشمانت را از دفتر خاطراتم پاک کنم اما نمیدانستم با این کار زندگیام را از صحنهی وجود پاک خواهم کرد و نمیدانستم -با وجود اختلاف کوچکمان- تو منی و من توام. بهت قول دادم که دوستت نداشته باشم وای چه حماقتی با خودم چه کار کردم؟ من از شدت صداقت دروغ میگفتم و خدا را شکر که دروغ گفتم "نزار قبانی"
-
از باد مرا بوی تو آمد امروز- مولانا
یکشنبه 11 آذرماه سال 1397 18:12
از باد مرا بوی تو آمد امروز شکرانهٔ آن به باد دادم دل را "مولانا"
-
قول دادم 7 - نزار قبانی
دوشنبه 5 آذرماه سال 1397 09:51
بهت قول دادم فورا تمامش کنم اما وقتی دیدم قطرههای اشک از چشمانت فرو میغلتند دستپاچه شدم و آنگاه که چمدانها را روی زمین دیدم فهمیدم که تو به این سادگیها قابل کشتن نیستی تو وطنی تو قبیلهای تو قصیدهای پیش از سروده شدن تو دفتری تو راه و مسیری تو کودکی هستی تو ترانهی ترانههایی تو ساز و آوازی تو درخشندهای تو...
-
قول دادم 6 - نزار قبانی
دوشنبه 5 آذرماه سال 1397 09:50
قول دادم که پنجاه بار تو را ذبح کنم اما وقتی پیراهن آغشته به خونم را دیدم مطمئن شدم که خودم ذبح شدم مرا جدی نگیر وقتی عصبانی میشوم... وقتی از کوره در میروم... وقتی آتش میگیرم... وقتی خاموش میشوم من از شدت صداقت دروغ میگفتم و خدا را شکر که دروغ گفتم. "نزار قبانی"
-
ای که گفتی جان بده - حافظ
دوشنبه 5 آذرماه سال 1397 09:44
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان جان به غمم هایش سپردم نیست آرامم هنوز. "حافظ"
-
با رشته ی زلف توام امشب - هدایت طبرستانی
دوشنبه 5 آذرماه سال 1397 09:37
با رشته ی زلف توام امشب سر راز است افسوس که شب کوته و این قصه دراز است "هدایت طبرستانی"
-
شب شیشه ای - محدثه بلوکی
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1397 07:40
بیا و مرا به روشنایی یک شب شیشه ای پیدا کن . در آن هنگام که دستانم امید زیستن را با تمام وجودش می فشارد . و چشمانت که از آغازِ این خواستن با من تلاقی می کند . من از رنج های بی واهمه می ترسم از اُمیدهای واهی از نگرشِ بین این دو که کدام یک را باید انتخاب کنم؟ بیا و مرا دعوت کن به روشنایی چشم هایت . جایی میان بودن و...
-
قول دادم 5 - نزار قبانی
یکشنبه 27 آبانماه سال 1397 14:31
قول دادم شبها بهت زنگ نزنم و وقتی مریض شدی بهت فکر نکنم و نگرانت نباشم و بهت گل ندهم و دستانت را نبوسم اما شب بهت زنگ زدم و برایت گل فرستادم و میان چشمانت را بوسیدم تا سیر شدم قول دادم که ... قول دادم ... قول ... و هنگامی که خنگیام را فهمیدم، خندیدم. "نزار قبانی" مترجم: ؟